راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir
راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir

بخش هایی از کتاب پرنیان حامد

بخش هایی از کتاب:  اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست

پیش گفتار

      در اینجا توضیحات و بخش هایی از کتاب "اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست"،  تألیف پژوهشگر گرامی بانو پرنیان حامد را پست می کنم.  امیدوارم بمنظور گسترش افشای دروغ های تاریخ ایران،  و یافتن واقعیت های تاریخی،  چوانان باهوش متخصص خوب فعال شوند،  و به کم هوشها نیز کمک کنند،  تا زودتر متوجه شوند،  که دشمنان تاریخی ایران و قاره کهن،  چقدر دروغ و دونگ در تاریخ گفته اند،  تا مقاصد استعماری خودشان را پیش ببرند.  تا این موضع مهم را نفهمند،  هیچ چیزی از تاریخ و سرنوشت نخواهند فهمید.

تصویر شماره 4641.

این صفحه بزودی کامل پست می شود. 

   توجه:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arq.ir.

سکه ها و معابد سلوکیان

   سخنی چند درباره کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست:

      قدر مسلم با انکار سلسله سلوکیان در کتاب "اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست" پژوهشگر موظف به  توضیح در مورد اسنادی می باشد که تا به امروز ماخذ و سند تاریخ نگاران بر حکومت این خاندان در هند, ایران و افغانستان  بوده است. این اسناد عبارتند از:

 1 –  سکه های سلوکیان و الکساندر در ایران،  2--  وجود دو معبد خورهه در محلات و لائودیسه در نهاوند.

 3 --  تاثیر سنتی با نام هلنیسم در میان پادشاهان اشکانی،   4--  زبان و خط یونانی بر روی سکه های اشکانیان.

(توجه داشته باشید پیدا شدن اشیا قابل حمل یک فرقه و گروه همچون مجسمه و ... دلیل و سندی بر حکومت آن فرقه و گروه  بر آن سرزمین نیست.)

سکه های سلوکیان و الکساندر در ایران

   سکه نیز همچون مجسمه شیئی قابل حمل می باشد لاجرم  پیدا شدن سکه سلوکیان (پادشاهان سوریه) در عشق آباد (بر سر راه تجاری ابریشم) دلیل و سندی بر حکومت سلوکیان در ایران نیست.  در مورد سکه تنها از علامت ضربخانه آنها می توان محل ساخت آنان را مشخص کرد که متاسفانه در سکه های سلوکیان علامت ضربخانه های آریا, تراگزیان, رگا, کنگوبار , لائودیسا  و نیسا یافت نمی شود!

علامت ضربخانه اکباتان موجود است،  اما کدام اکباتان؟ -  دو اگباتانه موجود است 1. اگباتانه مدی ها 2. اگباتانه در سوریه (هرودوت ). 

علامت ضربخانه مارژیا موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش مرو امروزی نیست. محلی در غرب ایران امروز بوده است (اسناد این مدعا در کتاب می باشد).

علامت ضربخانه میتردات کرت (دژ نسا) موجود است،  که به استناد کتیبه داریوش کبیر و بندهش نسای امروزی نیست. . محلی در غرب ایران امروز بوده است ( اسناد این مدعا در کتاب می باشد)

      علامت ضرابخانه های آرته میتا, تیسفون, سلوکیه نیز بر روی این سکه ها موجود است که در غرب ایران امروز هستند،  و سندی بر حکومت سلوکیان در افغانستان امروزی،  هندوستان امروزی و ایران امروزی نمی باشد. همچنین علائمی که بر سکه های سلوکیان یافت می شوند به نظر  نمادهای آیین میترایی می باشد.  در مورد سکه های مربوط به آلکساندر کبیر (336-323 ق.م)،   که متاسفانه این سکه ها بیانگر افرادی مختلف می باشند و صورت این افراد متاسفانه هیچ شباهتی با هم ندارند! نام این افراد بر روی سکه ها به صورت:  (1)  آمده است که ترجمه آن به صورت  آلذ آندروس یا آلس آندروس می باشد که باز با اسنادی که در کتاب موجود می باشد،  این افراد شاهان آندروس (محلی در سوریه) می باشند و همه گان والی ها ( ساتراپ های) هخامنشیان بوده و ایرانی بوده انده.

      و اما در مورد سکه های خاندان سلوکیان, پادشاهانی که کتیبه های آنان در سوریه یافت شده است. این افراد هیچ ارتباطی به سرزمینهای جزایر دریای اژه ندارند و سندی موجود نیست که نژاد پادشاهان سوریه را گریش گفته باشد. نژاد یون با گریش متفاوت می باشد,  پادشاهان سوریه از نژاد یون های آشوری بوده اند, نه از خاندان و نژاد گریش های دریای اژه, سکه های آنان همانگونه که در بالا ذکر شد دارای علامت آئین میترایی و علامت ضربخانه های آن تنها در غرب ایران امروزی می باشد. تنها سکه ای با علامت ضربخانه شوش موجود است (اگر تقلبی نباشد) می توان پذیرفت در یک درگیری کوتاه آنان به شوش رسیده باشند, که تازه شوش محلی نیست که بتوان حکومت آنها را بر هند, افغانستان و ایران تایید نماید. حتی علامتی از ضربخانه های ریگا (ری) و لائودیسه (نهاوند) که بر سر راه است هم بر روی این سکه ها دیده نشده است!

   اما مهم تر از این بحث لقب شاهان بر روی سکه های الکساندر, سلوکیان و اشکانیان تا به زمان مهرداد دوم (88 ق.م ) می باشد.  بر روی تمامی سکه های یاد شده لغت: (2) به معنی شاه موجود است. اما ناگهان از زمان مهرداد دوم اشکانی به بعد لغت:  (3)  به معنی شاه شاهان = شاهنشاه  بر روی تمامی سکه های شاهان اشکانی دیده می شود.  تا سال 73 ق.م شاه شاهان = شاهنشاه در ایران خاندان هخامنشی بوده و به استناد مدارک کتاب و سکه های موجود در سال 73 ق.م این لقب توسط میتری دات (مهرداد) اسکندر ارومی ماد نژاد میترا مذهب ایرانی از خاندان هخامنشی به خاندان اشکانیان آورده شده است. میتری دات اشک هفتم  بنیانگذار حکومت اشکانیان با عنوان شاهنشاه در ایران و فاتح اروپا بوده است. اسکندر تاریخ ایران , الکساندر یونانی نیست!

معبد خورهه و لائودیسه :

   معبد خورهه :

      معبد خورهه که بر اساس نظر باستان شناس آلمانی هرتسفلد معبد دیونیوس (خدای شراب) تشخیص داده شده بود، و هم اکنون این نظریه مردود اعلام شده است،  در روستای زیبایی به اسم خورهه واقع شده است. تنها آثار به جا مانده از قصر یا پرستشگاه خورهه نزدیک محلات, دو ستون باریک سنگی با ارتفاع حدود 6 متر با سر ستون و سکوی سنگی است که گویند دارای طرح یونانی است, ستون ها از حد تناسب کلاسیک میان ارتفاع و قطر تجاوز می کنند و این سبک معماری ایرانی است, که در تخت جمشید هم دیده می شود. خوشبختانه هم اکنون سازمان میراث فرهنگی در حال حفاری و کشف رمز و رموز این معبد قدیمی است، که به گفته باستان شناسان حاضر در منطقه خانه ای ییلاقی برای اشراف بوده است، و نه معبد دیونیوس. در دوره ایلخانیان بر روی خرابه های این معبد گورستانی برای مسلمانان ساخته شده است. با حفاریهای انجام شده، دیگر دیوارها و کف این بنا از دل خاک بیرون آورده شده. در کاوشهای باستان شناسان در منطقه تعداد زیادی سفال و خمره پیدا شده است،  کشف سفال های کلینگی(جرینگی) که ظرافت خاصی دارند، اثبات می کند که این خانه یک عمارت اربابی بوده است، و بدین ترتیب احتمال معبد بودن بنای خورهه را رد می کند، کمی بالاتر در کنار رودخانه به گفته باستان شناسان سنگ نوشته هایی نیز وجود دارد، اما تا کنون خبری از آنان نیست و بازدیدکنندگان اثری از آنان نمی بینند!

پیش از این فرض می شد ستونهای بر جای مانده از معبد متعلق به دوره سلوکی بوده ولی اخیرا این نظریه رد شده است و معلوم شده این ستونها متعلق به اشکانیان است.

   معبد لائودیسه:

      بقایای این معبد در محله ای بنام دو خواهران (شمال شرقی نهاوند) در زیر خروارها خاک مدفون است. این معبد به یقین از یادگار های پادشاهان سوریه (سلوکی) در نهاوند میباشد و لاجرم کلیه اشیا کشف شده در این معبد به این گروه و آیین آنها مربوط می باشد.  از روی  کتیبه ای که در این مکان پیدا شده است می توان حدس زد که پادشاه منطقه سوریه (و نه شاه شاهان!) برای خواهر پیشکش شده خود مقام بالاتری را از طریق  بالا بردن مقام مذهبی او (کاهنه بزرگ) در معبدشان محیا می سازد.  لائو به معنی شیر و بالاترین مقام در آیین میترایی می باشد. پس از این مقام سه رتبه دیگر در این آیین موجود است که تنها کاهن و کاهنه ها می توانستند به آن دست یابند که گویا آنتیوکوس سوم از این طریق راه پیشرفت خواهر را با این کتیبه باز کرده است. می دانیم که کاهنه های اهدایی معابد در آن زمان تنها موظف به آمیزش با پادشاه و یا کاهن بزرگ بوده اند. پس از مرگ الاسکندر = ال اسکندر ایرانی با نژاد ماد (نه الکساندر = ال کساندر یونانی، متولد ارکه لائوس) که پادشاهی او حدود 73 ق.م می باشد خرده حاکمان  مناطق مختلف با ادعا و ساختن شجره نامه برای خود, خود را شاه منطقه خود می نامیدند.

    به کارنامه اردشیر بابکان چنین نوشته بود که ایرانشهر از پس مرگ اسکندر ارومی 240 ملک داشت سپاهیان و پارس و خطه های نزدیکتر دست اردوان سالار بود.

   در تاریخ بلعمی نیز سخن از 90 پادشاهی است که البته می گوید: ولیکن میانه پادشاهی داشتند از آنجا که اکنون بغداد است تا ری و ملوک الطوایف ایشان را ملوک بزرگ خوانندی و ایشان اشکانیان اند.

   به گیتی به هر گوشه ای بر یکی                            گرفته به هر کشوری اندکی

    چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان                            نگوید جهاندیده تاریخشان (فردوسی)

   یکی از این پادشاهان شخصی با نام آنتیکوس بوده که در کتیبه خود در نمرود داغ (شمال سوریه) و در سال 69- 34 ق . م خود را نیمه هخامنشی و نیمه سلوکی معرفی کرده است. که معبد لائودیسه در نهاوند و کتیبه آن که دال بر کاهنه و پیشکش بودن خواهر آنتیکوس سوم به شاه شاهان می باشد سندیست محکم بر ادعای این پادشاه سوریه در سال 34-69 ق .م که نیمه هخامنشی بوده و با این اسناد چاره ای جز پذیرش آن نداریم!

   با صدها معبد میترایی در اروپا, با جشن مبدا میترایی (24 دسامبر = 1 دی = شب یلدا " یلدا در زبان سامی به معنی تولد" تولد  میترا) در اروپا, با هزاران هزار لغت در زبانهای اروپایی که ریشه در زبان  پهلوی و پارتی دارند و در زبان لاتین هیچ ریشه ای برای آنان یافت نمی شود.  یا نام خود اروپا که از نام اروپه (اروپه شاه سرسلسله مادها) برای آنان به ارمغان برده شده است! و صدها و صدها سند دیگر (که میتوانید در کتاب یافت کنید) در کتاب ثابت شده که ایرانیان 300 سال فاتحان اروپا بودند, باز دچار شک و شبهه می باشید...   یک معبد مشکوک در نهاوند چگونه می تواند سندیت و اثبات وجود حکومتی عظیم با نام سلوکیان بر کل ایران, افغانستان و هندوستان باشد؟ 

   آنچه سلوکیان (پادشاهان سوریه) در ایران بزرگ کرده اند فتح باختریش آنهم کوتاه مدت بوده است. باختریش, بلخ امروزی نیست! استان بزرگی روبه روی نینوا بوده است.

 سنتی با نام هلنیسم در میان پادشاهان اشکانی :

به تعبیر و تفسیر خود یونانیان در مورد این لغت توجه بفرمایید :

 Helios  = یونانیان باستان او را خدای روشنی می دانستند که سوار بر ارابه با اسبان سفید روزها در آسمان جولان می داده و شب هنگام در زورق زرین به پایگاه نخستین باز می گردیده است.

این که تعریف مهر (میثره , میترا) خدای مهریان است! برای این خدا, اهورا میترا که ما هزاران سند در کتیبه ها معابد و متون پهلوی داریم! این اهورا که یونانی نبوده!

   تقریبا بر روی اکثر سکه های اشکانیان آمده است :  (4) که ترجمه ی الفبای آن به صورت "فیل للخنوز" میباشد که آن را به "فیل هلن" تعبیر کردند که خود به معنی دوستار آیین میترایی می باشد اما به ما گفتند که این واژه یعنی "دوستار یونان!" ما هم باور کرده ایم و نمی دانم چرا هیچ کس اعتراضی ندارد؟!  

   اگر به استناد آنچه تا به امروز شنیده ایم اشکانیان با سلوکیان (که می گویید یونانی بوده اند) جنگیده و آنان را از سرزمین ایران بیرون ریخته اند, پس مفهوم دوستار یونان بر پشت سکه های اشکانیان چیست؟ اگر اینگونه دوست و عاشق مرام و فرهنگ هم بودند پس چرا جنگیدند؟ ببینید حتی در تفسیر هایی که تا به امروز شده نیز جای سوال است!

   حقیقت آن است که اشکانیان که به آیین میترایی بوده اند بر پشت سکه های خود نام اهورا میترا را به زبان آشوری نوشته و خود را دوستار این آیین معرفی کرده اند که هیچ ارتباطی به یونان و گریس ندارد.  هلنیسم همان میترایی به زبان یون ها (آشوری- آرامی) است،  و با کشور گریس در  دریای اژه ارتباطی ندارد.

زبان و خط یونانی بر روی سکه های اشکانیان :

      فنقیها 1300 ق.م خطی اختراع کردند که مادر خط  های آرامی, سریانی ,یون انی, فارسی و عربی شد. یونی آن در 1100 ق. م  این خط را از فنقی ها گرفتند. کهن ترین سند یونی مربوط به 800ق.م است که از راست به چپ نوشته شده است. زبان یون ان همان زیان سریانی و آشوری است که از زبان های رسمی آن زمان و نمونه آن در کتیبه های هخامنشی, و مخصوصا در سکه ها و آثار به جا مانده اشکانیان به چشم می خورد. شخصی به نام هوخشتره که حکومت آشوریان را بر انداخت پرچم, زبان, فرهنگ, مکان .... آنان را تسخیر کرده احتمالا به این دلیل اشکانیان به زبان آشوری سکه می زدند. در همین زمان شکست خورده گان این جنگ (یونی ها خیونان, هیونان اوستا) به جزایر دریای اژه پناه بردند که آنها هم زبان, فرهنگ, مجسمه, .... آشوریان را به محل زندگی قبیله نیمه وحشی گریس در این جزایر بردند. این اشکانیان نیستند که به زبان یونانی می نوشتند, این یونانی ها هستند که به زبان آشوری حرف می زنند و می نویسند!

توضیحی کوتاه در باب  یون آن , ارسطالیس یونی و نژاد خاندان هخامنشی :

   یون ها همان هیون آن = یون آن یکی از خاندانهای حکومت بسیار مقتدر و بزرگی به نام آشوریان در تاریخ مکتوب جهان و به نام تورانیان در تاریخ های قدیمی ایران بوده اند. (اسناد این مدعا در کتاب می باشد) این حکومت در بین النهرین و پایتخت آن نینوا امروزی و از پادشاهان مقتدر آن آشور بانی پال بوده است. شخصی به نام کیاکیسر (هوخشتره) از خاندان مادها به آنها حمله کرده و تمدن بزرگ آشوری را در خود ادغام می کند. لاجرم کلیه تمدن, فرهنگ, زبان و پرچم سیاه آشوریان از آن ماد های ایرانی می شود که با اسناد ارائه شده در صفحات 80-81-82-83 کتاب هوخشتره همان کی خسرو در تاریخ ایران است. اقوام مختلف آشوری (دانو ,فریا, ویسه, هیون ....) با قبایل مادها وصلت کرده ادغام می شوند و تنها خاندان هیونان = یون آن آنها (جهن ص 62) باقی می مانند. آنان به زبان آشوری صحبت می کردند که یکی از زبانهای رسمی آن زمان بوده است. در زمان قدیم بیشتر مدارک و کتیبه ها از جمله کتیبه داریوش در بیستون به سه زبان هستند که یکی از این زبانها آشوری (یونانی) است. خاندان یون ها نیز پس از شکست های پی در پی ( پیروزی هوخشتره, اسفندیار و پدر اسکندر بر آنها) کم کم به طرف جزایر دریای اژه رانده شدند. جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره محل زندگی قومی به نام گریش بوده که در آن زمان نیمه وحشی بودند. با مهاجرت ایرانیان (یون ها از فرزندان تور پسر فریدون از بین النهرین بوده و از خاندان ایران بزرگ محسوب می شوند) به جزایر دریای اژه فرهنگ, تمدن, زبان, خدایان, اسناد, نوشته های قدیمی, ......... آشوریان و بین النهرین به این جزایر راه پیدا می کنند. از پیوند این گروه مهاجر با گریش ها ساکنین محلی این مکان مردم جدیدی به وجود می آیند که ما ایرانیان به علت شناخت خاندان یون آن به این کشور جدید یونان و اروپاییانی که خاندان گریش را می شناختند این کشور را با نام آنان گریش می خوانند. جنگ یادگار زریران بین گشتاسپ و ارجاسپ و پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در شرق دجله و فرات بوده است (زمانی که اسفندیار آنها را پس از شکست دنبال می کند تازه از کاسه رود و وه رود یعنی دجله و فرات میگذرد) و فقط نوشته های این جنگها بعدها به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده است. (ص 22کتاب) اولین مهاجرت یون ها به جزایر دریای اژه در زمان هوخشتره بوده که این زمان حدودا با قدمت قدیمی ترین بنای یونان امروزی (2700 سال پیش) مطابقت دارد. قبل از آن در این جزایر جز مردم نیمه وحشی بومی با نام گریش هیچ تمدنی نبوده است.

   هومر نویسنده ایلیاد و اودیسه از نژاد یون آن بوده اما متولد نینوا و آشوری بوده نه گریش! (شجره نامه صفحه 240 و توضیح آن صفحه 241 کتاب) در جنگ تروی که هومر آن را در ایلیاد مو به مو توضیح داده است می گوید:

    از سردارانی که با لشکر یونانیان به تروی حمله کردند کورش و مردمش سازندگان شهر آنشان بودند.

   کورش اول هخامنشی را می گوید! پس نتیجه بگیریم که خاندان هخامنشی گریش بودند؟ بسیار منطقی است چرا که نه!؟ مدارک هم که کافی است کتیبه های داریوش سه زبانه است که یکی از این زبان ها آشوری همان یونانی است و پادشاهان هخامنشی همه در کودکی معلم های یونانی داشتند!

   هومر که هیچ ارسطو, افلاطون, و حتی خود هرودوت هم یونی بوده اند،  و احتمالا همه متولد بین النهرین و نینوا هستند، این فقط کتابهای آنهاست که به جزایر دریای اژه انتقال پیدا کرده اند. تا زمان ایلیوس پدر اسکندر یونی ها در بین النهرین  بوده اند. در زمان طوطانس آشوری یون ها بر مردم ایلیوس فاتح می شوند (یعنی بابل را فتح می کنند). ایلیوس (فیلقوس) پدر اسکندر به آنان حمله کرده و تا نینوا را دوباره فتح می کند و مردم بابل را از قید یون ها نجات می دهد و از نینوا برای پسرش معلمی به نام ارسطاطالیس می آورد. به استناد مدارکی که در کتاب است اسکندر بین سالهای 90 و 73 قبل از میلاد بوده است. آیا ارسطو که آرس = آرش تالیس را به او نسبت میدهند متولد این زمان بوده است؟ 

   اصلا به فرض تاریخ های مکتوب ارسطو متولد جزایر دریای اژه و نژاد او هم گریش, آیا معلم گریش داشتن سند و دلیل کافی بر گریش بودن است؟ در این صورت همه پادشاهان هخامنشی گریش هستند! آیا ترجمه کردن آثار مکتوب  به یکی از زبانهای رسمی آن موقع یعنی آشوری (یونانی) دلیل بر یونانی بودن است!؟ پس با کتیبه ها و اسناد سه زبانه هخامنشی چه کنیم؟ با گفته هومر که کورش اول هخامنشی را یونی دانسته چه کنیم؟ از نژاد یون هستند آیا منظور از جزایر دریای اژه بودند؟  به استناد مدارک یونانی ها هخامنشی ها از نژاد یون ها هستند تشابه آثار باقی مانده از آنان به آثار باقی مانده از نینوا هم میرساند که نژاد آنان به احتمال زیاد از خاندان آشوریان بوده (اما نه از جزایر دریای اژه و نه از خاندان گریش!)  و شاید این دلیل آن است که در تاریخ ایران نامی از خاندان هخامنشی نیست در عوض یون ها از آنان  به تفسیر سخن گفتند! جز نام کورش کبیر (آن هم در شجره نامه ابوریحان بیرونی و یک پاراگراف در تاریخ بلعمی) چون مادرش ماندانا دختر استیاک بوده و او را کورش پادشاه ماد می نامیدند هیچ نام یا سرگذشتی از حکومت هخامنشی در تاریخ ایران, شاهنامه فردوسی, بندهش, نوشته های قبل از اسلام و بعد از اسلام .... یافت نمی شود!! چرا با وجود این همه کتیبه و آثاری که از خاندان هخامنشی در ایران است, تاریخ ایران آنان را به پادشاهی قبول ندارد و تنها از کورش کبیر با عنوان سرهنگ گشتاسپ نام می برد؟ با وجود آنکه در آثاری چون شاهنامه فردوسی از خاندان هوو (لهراسپ, گشتاسپ, بهمن, هما, داراب, دارا) به خوبی یاد نمی کند اما تنها اینان را به عنوان پادشاهان ایرانی (نسل ایران) قبول دارد و نه خاندان هخامنشی را! و اسکندر را به علت بی لیاقتی خاندان هوو ناجی خاندان کیان معرفی می کند. تصور نمی کنید فرهنگ, تاریخ و تمدن ما خیلی قدیمی تر و عظیم تر از حکومت هخامنشی ایست که برای مان دیکته کرده اند و با چند تعریف جزئی از یک خاندان کوچک این تمدن بزرگ, حواس ما را از اصل ماجرا پرت کرده اند؟

   به تفسیری که در صفحات 155-156 کتاب شده توجه کنید ببینید این علمای یونانی که می گویند کدامند. به شجره نامه های اسکندر و پدرش که پی در پی در کتاب آمده است دقت کنید ببینید حتی نژاد آنان هم از یونی آن آشوری نبوده است. رستم قهرمان ملی ایران به استناد شجره نامه بندهش (ص225کتاب) از نژاد آشوری بوده است. آیا رستم هم گریش (یونانی از جزایر دریای اژه) بوده است؟ دوست دارید بگوییم رستم همان هرکول یونانی و متولد جزایر دریای اژه بوده است؟  پرنیان حامد.

    تصویر پژوهشگر بانو پرنیان حامد هنگام سخنرانی در دانشگاه اصفهان،   مشروح در اینجا،  عکس 7979.   

 کلیک کنید:  یونان باستان

کلیک کنید:  پاسخ های کوبنده بانو پرنیان حامد

کلیک کنید:  خط قرمز های بازی تاریخ نویسی استعماری

آبی= روشنفکری و فروتنی،  زرد= خرد و هوشیاری، قرمز=  عشق و پایداری،  مشروح اینجا

    توجه 1:  اگر وبسایت ارگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبسایت و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبسایت بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

   توجه 2:  مطالب وبسایت ارگ و وبلاگ گفتمان تاریخ،  توسط ده ها وبلاگ و وبسایت دیگر،  بصورت خودکار و یا دستی کپی پیس می شوند،  از این نظر هیچ مسئله ای نیست،  و باعث خوشحالی من است.  ولی عزیزان توجه داشته باشند،  که حتماً جهت پیگیر و نظر نوشتن درباره مطالب،  به اصل وبلاگ من مراجعه نمایند:  در اینجا  http://arq.ir .

ارگ   http://arq.ir

 

کلیک کنید:  تماس و پرسش و نظر