راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir
راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir

پرسش و پاسخ کنکاش 5

کنکاش 5

   پرسش 1145:  در مورد تمام این ها توضیح دهید و نپیچونید!! مخصوصا در مورد اشیای کشف شده در ای خانم که در ویکی پدیا هست.

   پاسخ پرنیان حامد:  به روی چشم همین الان توضیح می دهم چرا عصبانی می شوید!  تاریخ به اندازه کافی پیچ خورده دوست عزیز،  اگر با هم تبادلی به صورت پرسش و پاسخ می کنیم،  برای رسیدن به حقیقت است، و تکرار می کنم من هیچ اصراری ندارم بگویم حق با من است.  سند, مدرک, دلیل منطقی ارائه بدهید که ایراد و اما و اگر و شاید و تفسیر بعدی در آن نباشد, آنقدر نیک اندیش هستیم که بپذیریم.  آقای انوش راوید از شما تقاضا دارم متن بلند بالای این دوست عزیز را با بررسی های این جانب در قسمت های مختلف برروی وبلاگ باز بفرمایید.  نظر هر کس هر چه باشد برای من قابل احترام است.  و بر روی این وبلاگ تا به امروز با وجود لحن خشن بعضی از دوستان در طرح سوال (نمونه سوال این پرسش و سوال قبلی) هیچگاه به کسی توهین یا جسارتی از جانب من نشده است.  اما وقتی شما هزار بار از من می پرسید در مورد مجسمه, سکه, کاسه کوزه هایی که در افغانستان یافت شده توضیح دهید و من هزار بار می نویسم اشیای قابل جا به جایی مدرک و سند حکومت فردی بر محلی نیست، و باز برای بار هزار و یکم می گویید" مخصوصا در مورد اشیای کشف شده در ای خانم که در ویکی پدیا هست مجبور می شوم به شما خاطر نشان کنم که در تحقیقات آخری, من به این نتیجه رسیدم که این اشیا را بار الاغ کرده بودند و به افغانستان بردند و نه شتر! دوست عزیز اشیا را شاید در زمان اشکانیان از بین النهرین به این منطقه برده اند.  شما نمی توانید بگویید چون مجسمه ای شبیه ابوالهول در افغانستان یافت شده است پس مصری ها فاتح ایران و افغانستان بودند! این چه استدلالی است که دائما آن را تکرار می کنید؟

   فرمودید سکه ها گفتم سکه می دهید کالا میگیرید،  سکه در جهان پخش می شود علامت ضربخانه مهم است،  که بر روی سکه الکساندرها و سلوکیان علامت ضربخانه های مشهور لائودیسه, ریگا, .... که بر سر راه یونان تا افغانستان هستند نیست! علامتی با عنوان باختر موجود است که تا به امروز بلخ تصور شده لاجرم سلوکیان را به این سند فاتح افغانستان میدانستند.  اما متاسفانه با در نظر داشتن شواهد یونانی و ایرانی گویا باختریش, بلخ امروزی نیست. لاجرم فرضیه الکساندر فاتح افغانستان که به استناد علامت ضربخانه ی باختریش بر روی سکه های او بوده است مردود می باشد.

   فرمودید معبد لائودیسه گفتم معبد 100% سلوکی است و در فریاد رسای تاریخ بررسی شد.  فرمودید تختِ سنگین در ویکی پدیا به شما خاطر نشان کردم که راهرو هایی که در ویکی پدیا از آن سخن رفته معماری معابد میترایی است،  که صدها نمونه آن در اروپا دیده می شود. این بنا معبد میترایی است.  فرمودید  معبد خورهه ذکر شد که قصر اعیان اشکانی بوده است و نه معبد! همه در فریاد رسای تاریخ بررسی شد.

    حال می فرمایید ای خانم در افغانستان است

   متن ارسال شده توسط این دوست گرامی عینا در اینجا کپی  و بررسی خواهد شد از خوانندگان عزیز تقاضا دارم توجه داشته باشند در موقع ماخذ گیری از متون یونانی و مکتوبات جهان مجبور به کپی این مدارک همانگونه که هستند می باشم لاجرم توجه داشته باشید که  این اسناد در نامها و زمانها (266سال) با اسناد ایرانی تفاوت دارند

   متن ارسالی:  اسکندر مقدونی بر روی این سکۀ طلا (بدست‌آمده از گنجینۀ میرزکه در سال ۱۹۹۳ در ولایت پکتیا) یکی از تنها دو سکۀ موجود در دنیاست که در دوران زندگی اسکندر ضرب شده‌ است (سکۀ دیگر در آرامگاه زادگاهش در وِرگینا (شهری کوچک در شمال یونان) کشف شده بود). غارت و چپاول میرزکه در سال‌های ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳- که گنجینه‌ای عظیم مشتمل بر چهار تُن (۴۰۰۰ کیلوگرم) سکه و در حدود ۷۷۰ پوند (حدود ۳۵۰ کیلوگرم) اشیاء طلا و نقره بود - بقدری گسترده و جبران ‌ناپذیر بوده که به یک رویداد افسانوی می‌ماند! این سکۀ اسکندر را که در تصویر بالا می‌بینید، بسرعت سر از لندن در آورد، و فعلا در همین شهر در کلکسیون شخصی یک نفر جای گرفته است! [صاحب این سکه تنها رسامی از این سکه را اجازه داده تا از کاپی شدن آن جلوگیری شود]. آثار باستانی دیگر از میرزکه در موزیم میهو در جاپان (ژاپن) موجود است. بقیۀ این گنجینه در سطح دنیا پراکنده شده و به کلکسیونرها در اقصا نقاط دنیا فروخته شده‌است سنگ‌ نوشته‌ای دو زبانه (یونانی و آرامی) که در قندهار کشف شده، یکی از ۳۸ ستون فرمان‌ها و حکامی‌های صخره‌ای به فرمان آشوکای بزرگ است، حدود ۲۶۲ پیش از میلاد، موزیم ملی افغانستان در کابل. سکهٔ دیودوت یکم، بنیان‌گزار دولت مستقل یونانی باختر، قدمت سکه حدود ۲۴۵ پیش از میلاد، کتابخانه ملی فرانسه، بخش مدال‌ها (Cabinet des Médailles). گفتنی‌است که زمانی مجموعهٔ مشهور ۳۵۰۰۰ سکه‌ای (مشمول سکه‌های دورهٔ یونانیانِ باختر) در گنجینه‌های موزیم کابل موجود بوده که در طول سه دهه جنگ‌های داخلی بیشتر آن به غارت رفته و اکنون شمار اندکی از آن باقی مانده‌است.[۵۱]

  پاسخ پرنیان حامد:  1.  منظور شما از سکه اسکندر چیست؟ روی کدام یک از سکه های الکساندر لغت "ا س ک ن د ر "نوشته شده است؟ روی این سکه ها لغت الس آندروس (بدون تفسیر زبان یونانی مدرن) و تازه با این تفسیر لغت "ا ل ک س آ ن د ر و س" دیده می شود "ا ل ک س "را چگونه تبدیل به "اس ک" کرده اید؟

   برای بار هزارم پیدا شدن سکه فردی در مکانی دلیل بر حکومت آن شخص بر آن مکان نیست. استان باختر ایران به پارسی یعنی استان غربی ایران و به استناد کتیبه داریوش اول و کتاب بندهش و .... این استان بلخ امروزی نیست!

 پس از بابل خارج شدم و به ماد رسیدم فرورتیش که خود را پادشاه ماد نامیده بود با سپاه خود به شهر (کوندروش) کندروش = کندروس در ماد در آمد تا با من نبرد کند.

 - نبرد کندروس که در جلگه دامنه بیستون انجام شد برای داریوش اهمیت بسیار داشت و از این جهت  سخره های بیستون را که شاهد پیروزی او بود برای نقر نوشته های خود انتخاب کرد (ویلیام کالیکان).

  نسایه:  در میان مرو و باختریش است (اوستا)  داریوش شاه گوید: من مغ گئومات را در دژ سکا اوواتیش در ناحیه نسایه در ماد کشتم. ماد در شمال غربی ایران امروزی بوده است.

   مشیر الدویه در تاریخ ایران باستان (صفحه6-1695) که ترجمه ی از آثار یونانی آن است (و کلیه مورخین یونانی نیز در این قسمت از سفر الکساندر همین را نوشته اند), در باره رفتن الکساندر و سپاهش از بلخ به سوی سغد می نویسد:

   اسکندر و سپاهیانش از بلخ (باختریش ) به سوی سغدیان (سوگود) براه افتادند و به بیابان های بی آب و علف آن کشور در آمدند! با  آنکه شبها راه می پیمودند به زودی فریاد "العطش" از سپاه بر خواست. آنان فرسنگها راه می رفتند بی آنکه به رودی برسن؟! پرتو آفتاب به ریگهای روان می تابید! ..... سپاهیان اسکندر بردباریشان به سر آمد و نا امید شدند ....... باری پس از بردن رنج فراوان به کنار آموی (oxus) رسیدند!

   بفرمایید این بیابان بی آب  با ریگ های روان و .... کجاست؟ بلخ امروزی در شش کلیومتری شمال غربی مزار شریف و در70 کیلومتری جنوب آمودریا است و در  کنار رود بلخاب که درازای آن نزدیک به 350 کیلومتر است که پس از گذشتن از کنار بلخ به سوی شهر آقچه روان گشته و سپس به آمو دریا می ریزد! دره بلخاب آباد است و از بلخ تا کنار آمودریا آبادی زیاد است مانند دیوالی, خیرآباد و غرچینک! این سپاه الکساندر چگونه در کنار رود بلخاب که به سوی آمودریا می رفتند در صحرای بی آب و علف و شن زار و ریگ روان و کدام بیابان افغانستان سر در گم بودند؟ به استناد متون و اسناد خود یونانی ها هم باختریش, بلخ نیست! سوگود سغد نیست! oxus  آمو دریا نیست! در عوض در غرب ایران امروز در فاصله موصل تا هندیجان تا دلتان بخواهد بیابان و صحرای بی آب و علف و شنزار با ریگ روان موجود است.

   ادامه متن ارسالی:  (سکهٔ طلایی اوکراتید یکم (فرمانروایی: ۱۴۵-۱۷۱ ق. م.)، یکی از نشانه‌های ثروت بیشمار یونانی ‌باختری‌ها در دورۀ فرمانروایی وی در سرزمین باختر است، موزیم بریتانیا در لندن.)

آی‌خانم (نامی است اُزبکی، "ماه‌بانو"؛ احتمالا همان شهر باستانی اسکندریه بر روی آمودریا /Alexandria on the Oxus، و بعدها اوکراتیدیه / Eucratidia).

   پاسخ پرنیان حامد: به نوشته و استناد کلیه مورخین یونانی:

Oxus از کوهای قفقاز سرچشمه گرفته و به دریای کاسپیان میریزد.  Oxus نمی تواند آمودریا در افغانستان باشد رودی در شمال غربی ایران امروز است.  اسکندریه بر روی Oxus آی خانم با نام ازبکی! (و نه یونانی!) نیست. لاجرم باقی نوشته زیبای شما در مورد اسکندریه Alexandria on the Oxus در غرب ایران امروز می باشد و به آی خانم افغانستان ارتباطی ندارد! و هند آن نیز بالاجبار هندیجان است!

   ادامه متن ارسالی:  شاید یکی از بزرگترین شهرهای "هزار شهر باختر"، که ما تا امروز می‌شناسیم، آی‌خانم باشد، که در محل پیوندگاه رودهای آمو و کوکچه در نزدیکی مرز تاجیکستان، در شمال افغانستان، بنا شده‌است. در ابتدا ساحۀ یک دژ بنام اسکندریه بر روی آمودریا (Alexandria on the Oxus) در ۳۲۸-۳۲۹ پیش از میلاد توسط سپاهیان اسکندر مقدونی بنا شد، این ساحه بعدها مستعمره‌ای یونانی شد که در آنجا سربازان و بخشی از شمار زیاد همراهان اسکندر ماندند و مادامیکه اسکندر به لشکرکشی‌هایش در هند ادامه می‌داد، آنان در دشت‌های آسیای میانه دولتی یونانی بنیان گذاردند. در ۱۵۰ سال بعدی، این دژ بتدریج وسعت پیدا کرد تا اینکه ردیف بناهایی در امتداد سواحل جنوبی آمودریا در آن افزوده شد.  

   پاسخ پرنیان حامد: متاسفم دوست عزیز یونانی ها به این منطقه نرسیده اند!  محبت کنید در سخنان زیبایتان تکلیف ما را روشن کنید.  در مورد oxus  که به استناد مدارک یونانی در غرب ایران است و اسکندریه در کنار آن سخن بگوییم و یا در مورد آمودریایی که در شرق ایران امروزی است و بنای نزدیک آن ای خانم؟

   ادامه متن ارسالی:  نقشۀ ساختمانی آی‌خانم شامل یک قصر شاهی، گنج‌خانه، حوض‌های آب‌بازی (استخرها) و فواره‌ها، پیش‌دروازه (Propylaea؛ سازه‌هایی به‌صورت راهرویی ستوندار و سرپوشیده متشکل از ۱۱۸ سرستون کُرینتی (Corinthian) که به‌عنوان دروازهٔ آغازین برای ورود به مکان‌های مقدس در یونان باستان ساخته می‌شد

   پاسخ پرنیان حامد: می بخشید وسط کلام تان : سازه های راهرویی ستون دار متشکل از گویا هزار ستون با سر ستون در تخت جمشید که نام دروازه های مختلف نیز به آن نسبت داده شده است نیز برای ورود به مکان های مقدس یونانی در شیراز توسط الکساندر و سلوکیان ساخته شده است یا قدمت معماری این گونه بنا ها  در ایران چند صد سالی قبل از الکساندر  و سلوکیان با عنوان پرستشگاه مهر موجود بوده است؟ آی خانم به سبک معماری ایرانی تخت جمشیدی است که قرنها قبل از الکساندر و سلوکیان در ایران رواج داشته است.

   ادامه متن ارسالی:  یک کتابخانۀ شاهی، یک ورزشگاه (gymnasium) که وقف هراکلس (نام یونانی: Herakles؛ نام رومی: Hercules؛ نام قهرمان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند خدای زئوس و آلکمنه)،

   پاسخ پرنیان حامد: هرکول پسر خدای اسطوره ای میتولوژی را می فرمایید که جمیع ایزدان بین النهرین با نام مستعار یونانی در آن جمع می باشند؟ این مجموعه برای به رخ کشیدن به اروپاییان جمع شده است می خواهید آن را به  رخ من ایرانی بکشید, که می دانم هلیوس آن همان ایزدمهر و هرمس آن همان بوذاسپ و.... و هرکول آن ایزد بهرام (کرساسپ اوستا  که پری خنثی تی که به زبان یونانی تبدیل به xena شده است او را فریب داده است) قدمت ایلیاد هومر بیشتر است یا اوستا؟ سند بیشتر می خواهید:

   زیر یکی از مجسمه های شخصی که یونانیان تا به امروز او را هراکلس یونانی نامیده اند آمده است:

   در سال 4 ارشک بلاش شاه شاهان پسر مهرداد شاه در میشان علیه مهرداد شاه پسر پاکر شاه شاهان جنگید مهرداد شاه را از آنجا بیرون راند همه میشان را گرفت این پیکر ایزد بهرام را از میشان آورد به عنوان نظر به معبد تیریه (عراق) نهاد.

   هراکلس ترجمه یونی نام ایزد بهرام است. ورزشگاه آی خانم تقدیم به ایزد بهرام شده است. ارتباط آن با الکساندر چیست؟ میدانید به نوشته هومر نام جد زئوس perse بوده است. این قسمت ها را توجه ندارید!

   ادامه متن ارسالی:  انبارخانه‌هایی برای جای‌دادن طلاها و سنگ‌های قیمتی که از کوه‌های مجاور استخراج می‌کردند. اجناس نفیس که از طریق تجارت و غنایم جنگی بدست می آوردند، و همچنین گورستانی (necropolis) برای تدفین مُردگانشان. ردیف بناهای ساخته‌ شده در امتداد ساحل آمودریا از روی سبک یونانی آکروپولیس (Acropolis؛ به یونانی قدیم: بلندشهر یا دژشهر) و تئاتر بزرگ یونانی (بزرگترین نوع آن در مشرق‌زمین، حتی بزرگتر از همتای بابلی‌اش) بنا شده‌ بودند.

  پاسخ پرنیان حامد:  خلاصه ای از معماری ای خان افغانستان:  نقشه شهر بسیار خوب طرح ریزی شده و شهر به محله ها تقسیم شده است. یک بخش آن به منازل رهایشی اختصاص یافته و بخش دیگر آن برای ساختمان های اداری و قلعه مستحکم نظامی و مذهبی اختصاص یافته بود. جاده عمومی از دروازه بزرگ شمال شروع و تا دریای کوکچه در سمت دیگر شهر امتداد داشت. ( نمونه آن در قصر بابل).

   شهر بسیار زیبا و با مهارت ساخته شده است، سیستم آبرسانی و آبیاری آن شامل چند کانال میباشد. این سیستم آبیاری مطابق رسم و رواج آن زمان طرحریزی شده بود. ناگفته نباید گذاشت که این رسم در بلخ نیز وجود داشت، چنانکه یکی از شبکه های وسیع آبیاری زمان باستان به نام «هژده نهر» نیز در ولایت بلخ قرار داشت. در ساختمان عمارتها و امور مهندسی آن از شیوه های کار و ساختمان محلی به عمل آمده است. (به گفته هرودوت ایرانیان در سیستم آب رسانی مهارت داشتند! نه یونانی ها)

   در ساختن آن از خشتِ خام استفاده شده و در قسمتهای تهداب آن خشتِ پُخته به کار رفته است. در معماری از تخنیک معماری محلی که حتی امروز نیز در افغانستان معمول است استفاده به عمل آمده است.  بامهای آن هموار بوده که منظره غیر یونانی دارند. (به علت وجود سنگ آهک مرغوب در یونان, یونانیان سنگتراشان زبر دستی بودند که در کار آجر پزی و کاشی کاری و .... مهارتی نداشتند!)

   بامهای عمارتها توسط خشتهای کاشی فرش گردیده و در ساختن ستونها و درهای ورودی از سنگ چونه استفاده شده و چونهء مذکور از فاصلهء «پنجاه کیلومتری» جنوب غرب شهر به این جا انتقال یافته است. نقشه  قصر طوری طرح ریزی شده  که دارای حویلی وسیع بوده و «116» پایه و ستونهای آن تا اندازه ی تحت تأثیر شیوه ی محلی هخامنشیها می باشد.

   یکی از عمارتهای فوق العاده کشف شده، عبارت از ساختمان یک معبد میباشد.  این ساختمان از خشتهای خامِ مربع شکل ساخته شده که نشانه های معماری شرقی در آن  مشاهده می شود.  این عمارت دارای سه مجسمه بوده که اصلاً به شکل ایستاده ساخته شده اند.  اما مجسمه های مذکور به طور کامل به دست نیامده است تنها  برخی علایم و نشانه های قسمت تحتانی آن ها یافت گردیده است. در قسمت شمالی شهر یک مدرسه و یک ورزشگاه قرار دارد که در آن دانش آموزان هم زمان با فراگرفتن دروس تمرینهای ورزشی را نیز انجام میدادند، زیرا ایرانیان مخصوصا هخامنشی ها برای تربیت بدنی و روحی اهمیت یکسان قایل بودند.

   در قسمت تحتانی ورزشگاه فواره آب با دو شیردهن قرار دارد که به شکل جمجمه دولفین و جمجمه شیر ساخته شده است. جالب این است که بعد از گذشت هزاران سال آب هنوز هم از این شیردهنها در حال فوران میباشد.

 کشف شهر آی خانم از نگاه تاریخ هنر نیز حایز اهمیت میباشد. حکاکی و هیلکتراشی با کیفیت عالی در آن به چشم میخورد. بقایای سه مجسمه ی کشف شده در نوع خود بی مانند اند. یکی از مجسمه ها مجسمه مَرد ریشو میباشد که با دست راست خود عمامه خویش را محکم گرفته است. مجسمه  دیگر مجسمه یک ورزشکار است. مجسمه سومی شخصیست که کفش به پا دارد. این حکاکیها و آثار تاریخی از لحاظ محتوی و مضمون دارای علایم و نشانه های محلی  میباشند که بیانگر دوره ی آغازین در انکشاف کلتور «گندهارا» میباشد. کلتور گندهارا از هنر ایرانی و هندی تشکیل شده است.

   ساحه قلعه یا ارگ مشتمل بر تعداد زیادی سردابه ها میباشد که در آن ظروف گِلی و کاشی حریق شده به دست آمده است. کتیبه های که توسط رنگ نوشته شده و کتیبه ای که اسامی باشنده گان این شهر و کسانی که وفات یافته اند در آن درج میباشد، نیز به دست آمده است. کتیبه دیگر نیز موجود است که در آن نصایح سودمند به رشتهء تحریر درآمده است:

   «هرگاه شخصی در سنین طفولیت رسوم و عادتهای بهتر را کسب نموده، در سن جوانی بر احساسات غلبه حاصل نماید و در سن کهولت نصایح خوب و سودمند بدهد، بدون شک در هنگام مرگ هیچ گونه اظهار تأسف و ندامت نخواهد کرد.»

   کتیبه ها نشان می دهند که معمار اصلی این شهر «کتیاس» بوده است. قصه ها و افسانه های محلی در مورد این شهر بیشتر تخیلی و رومانتیک به نظر میرسد. در بعضی این افسانه ها گفته میشود که آی خانم یا مهبانو، دختر زیبارویی بود که سه شهزاده بلخ به دامِ عشق او افتاده بودند. هر کدام سعی می کردند تا او را به چنگ بیاورند، تا این که روزی از روزها یکی از این شهزاده گان او را گرفت و با کشتی که توسط شیرها کشانیده میشد از دریای آمو عبور کرد. این شهزاده بالاخر به  این محل رسید و این شهر ساخته شد.

   نظریه یی که تا اندازه ی به واقعیت قرین میباشد این است که نام آی خانم از  "اناهیتا"، الهه ایران باستان مشتق گردیده است.

   باستانشناسان علایم آتش سوزی شدیدی را یافتند که شاید در اثر حمله های چادرنشینان آسیای میانه و به احتمال قوی توسط «کوشانیها» صورت گرفته باشد.

   ادامه متن ارسالی:  (سرستون کُرینتی یکی از چندین سرستون‌هاییست که در آی‌خانم (احتمالا همان شهر باستانی اسکندریه بر روی آمودریا و بعدها اوکراتیدیه یافت شده‌اند، سدۀ دوم ق م.)

   پاسخ پرنیان حامد:  این  ستون مشابه  ستون غنچه گل نیلوفر و گاو مهری در تخت جمشید و نمونه دیگر آن در برازجان ایران می باشد.

  ادامه پرسش:  سکهٔ چهار دراخمی یونانی ‌باختری که اوتیدِموس فرمانروایی: ح.۲۰۰-ح.۲۳۰ ق. م،   تندیس یک زن، آی‌خانم، سدۀ دوم ق. م.، موزیم ملی افغانستان در کابل.

   پاسخ پرنیان حامد:  گویا در ایران و افغانستان زن موجود نبوده است؟

   ادامه پرسش:  سکهٔ چهار دراخمی یونانی‌باختری که دِمِتریوس یکم فرمانروایی: ۱۸۰-۲۰۰ ق. م. را نشان می‌دهد.  لوحه‌ای که در آن کوبله توسط دو شیر کشیده می‌شود، آی‌خانم، سده دوم پیش از میلاد.

   پاسخ پرنیان حامد: سندی برای تایید افسانه محلی که برای این قصر می گویند! 

   ادامه پرسش:  نگارهٔ گُندُفَر روی سکه‌ای بجای‌مانده از دوران وی در سرزمین باستانی گندهارا، افغانستان مزیم ملی افغانستان در کابل.  سکۀ طلایی کانیشکا یکم (Kanishka I)، شاهنشاه مقتدر کوشانی.  روی سکه:  تصویر ایستادۀ شاهنشاه با پوشک کوشانی: بالاپوش (پالتو) سنگینی بر تن، بوت‌های (چکمه‌ها) بلند به پا، و شلوار بلند و پُرچین بر جانش. پیش رویش میز کوچک قربانی است و به دست چپش نیزۀ طویلی گرفته و از شانه‌هایش شعله‌های آتش ساطع می‌شوند. نوشتۀ روی سکه به زبان باختری و خط یونانی (با اضافه شدن حرف کوشانی Ϸ «ش»): ϷΑΟΝΑΝΟϷΑΟ ΚΑΝΗϷΚΙ ΚΟϷΑΝO؛ تلفظ: «Shaonanoshao Kanishki Koshano» : «شاهنشاه، کانیشکایِ کوشانی» پشت سکه: تصویر بودای ایستاده به سبک هِلِنی، که با دست راستش ژِستی نمادین از نشان اطمینان و امنیت (اَبهایا مودرا) را شکل داده، و با دست چپش چین ردایش را گرفته‌است.نوشتۀ پشت سکه به خط یونانی: BODDO «بودا». در سمت راست نشان کانیشکا (tamgha) ترسیم شده ‌است. موزیم بریتانیا

   پاسخ پرنیان حامد:  به نوشته ماخذ های اروپایی هر کدام که دوست دارید اینجا  لغتنامه معتبر جهان برایتان کپی می کنم (enzyklopaedie lexicon 2000) جلد دوم چاپ 1971 صفحه 684:

  " در شهر هایی که اسکندر در باختر ساخت بیشتر یونانی جا داد. نخستین ساتراپ بنام باختر یکی از بزرگان جزیره قبرس بود در این زمان در باختر کشور یونانی تمام عیاری درست شد که سده ها پایدار ماند تا آنجا که خط یونانی تا سده نهم میلادی در آنجا به جا ماند ! ( بدین ترتیب تقریبا  تا زمان حمله مغول به ایران! در افغانستان به زبان یونانی می نوشتند!) پیرامون سال 130 ق.م سکاهای هندو ژرمنی غیر ایرانی (شگفتا! اول که هندو های هندیجان شدند مردم آریابهارات (نام هند امروزی در آن زمان) بعد هم که ژرمان ها یکی از قبایل پارس (کرمان ها) شدند آلمانی! سپس از هند امروزی تا آلمان امروزی کشور ایران به کلی از آن حذف شده و سکاهای هندی- آلمانی غیر ایرانی نتیجه شده است عالیه جدی بفرمایید 130ق.م سکاهای فرقه ی آلمانی بودند یا فرقه هندی که به باختریش یورش بردند! این است آنچه ماخذ تاریخ ایران کردید! محل زندگی سکاها که به نوشته هرودوت در کنار دریای سیاه بوده, این که نه هند است و نه آلمان و نه افغانستان! حداقل پایبد نوشته اصلی مورخین یونانی بمانید Oxus آمودریا نیست! محل زندگی سکاها در جنوب دریای سیاه بوده است! باختریش (باختر) با این اسناد یونانی چگونه می تواند بلخ در افغانستان امروزی باشد؟)  که چوپانانی جنگجو بودند به باختر یورش بردند. فشار سکاها, یونانی ها را به سوی هندوکش! (هندوکش : در شهر فریدون) و استانهای جنوبی پس راند. کوشانیان که از روی زبانشان مردمی هند و ژرمنی بودند در سال 50 ق.م واپسین پادشاه یونانی باختر را در هندوکش در هم کوبیده پادشاه کوشان kanishka   150 ق.م تا اواخر قرن اول میلادی ....  به نام خداوند جان و خرد: سکه پادشاه سکایی از حوالی دریای سیاه که یونانی ها را از هندوکش در فریدون شهر بیرون ریخته چه ارتباطی به افغانستان دارد؟ ببخشید اشکانیان از ارشک 211 ق.م تا بلاش سوم 191م از تاریخ فاکتور گرفته شدند! یا کره ی ماه بودند! که پادشاه کوشانی از دریای سیاه آمده رفته افغانستان یونانی ها! را از افغانستان بیرون کرده باشد. یونانی ها تا زمان فرهاد دوم 128-138 ق.م در افغانستان بودند! پس تیرداد و ارشک و مهرداد اول و ....از 211 ق.م تا 150 ق.م پادشاهان کجا بودند؟  به خدا خرد هم خوب چیزی است!

   ادامه متن ارسالی:  (تندیس آفرودیت، بدست‌آمده از اتاق ۱۳ در بگرام، سدۀ نخست میلادی، گچ، موزیم ملی افغانستان در کابل.)

   پاسخ پرنیان حامد:  نه این مجسمه شباهتی به افرودیت دارد نه آن یکی هرمس بود. حال که ثابت شد آن یکی تندیس هرمس نیست مجسمه بعدی را برداشتید می گویید افرودیت است! خیر افرودیت نیست خود آی خانم است.

   ادامه متن ارسالی:  منطقۀ گندهارا قلب شاهنشاهی کوشان و زادبوم یک جامعۀ چندقومی و مدارا با گوناگونی‌های مذهبی بود. موقعیت مطلوب استراتژیک (سوق‌الجیشی) گندهارا و دسترسی مستقیم آن به راه‌های تجاری زمینی جاده ابریشم و پیوند آن با بنادر در دریای عرب، این منطقه را در طول تاریخ طولانی آن آماج لشکرگشایی‌های متعدد چون هخامنشیان، اسکندر مقدونی (۳۲۵/۲۴-۳۲۷/۲۶ ق.م.)، مائوریاهای هند، سلوکیان، شاهان یونانی باختری و بازماندگان هندو یونانی آنان (سده‌های سوم تا دوم ق.م.)، سکاها و اشکانیان (سده‌های دوم تا یکم ق.م.) ساخت. ادغام نژادها، باورها و مهارت‌هایی که در غرب و شرق رشد یافته بودند، فرهنگی دستچین و التقاطی پدید آورد که بطور روشن در هنرهای تصویری دورۀ کوشانی دیده می‌شود. درون‌ مایه‌های (تِم‌ها) برگرفته از اساطیر یونانی و رومی با نمادها و ظرافت‌های بودایی درآمیخته و نخستین ترسیم بودا در شکل یک انسان و ابتدایی‌ترین نگاره‌های شخصیت‌های مهم بودایی چون بوداسف (Bodhisattva) را در عصر کوشانیان خلق کرد.

  پاسخ پرنیان حامد: شخصی با نام بزسپ (بوذاسپ) که در ایام تهمورث بیرون آمد و دین صابیان آورد. خوارزمی صاحب مفاتیح العلوم گوید:

   کلدانیان آنان اند که صابیان و حرانیان نامیده می شوند و بقایای ایشان در حران و عراق هستند و پیغمبر خود بوذاسپ را می دانند که در هند ظهور کرد و برخی از ایشان می گویند که هرمس بوده است.  کیانیها که پادشاه بابل بودند و اهل بابل ایشان را کلدانیان می گویند.

   هرمس نام شخصی در شجره نامه رومیان پسران گرگ (خاندان گشواد ایرانی و حاکمان بابل) می باشد.

  بوذاسپ در هند که کشور هندوستان (اریابهارات) امروزی نیست ظهور کرده است و مردمان را دبیری فارسی آموخته است از زمان او مردم آفتاب پرستیدند و زنار بسته اند (مذهب میترایی) پسوند نام او اسپ است که این پسوند در نامهای ایرانی قدیم دیده می شود. این پیامبر هیچ ارتباطی با بودای (شاهزاده سیزارتا) هندوستان امروزی که هزاره ای پس از او به دنیا آمده است ندارد! جمشید هم اگر  به هند فرار کرده است از کردستان امروزی به شیراز رفته است و فریدون از تخمه او از تخت جمشید به اسپهان (کرمانشاه) بازگشته است. 

   صابیان همان کلدانیان هستند و کلدانیان همان کیانیان یعنی مادهای بوذاسپ مذهب (میترایی) که پادشاهان ایران شهر, اکباتان, بابل و... بودند.

   ادامه متن ارسالی:  گنجینۀ بگرام: در شصت کیلومتری شمال‌غرب کابل، در نزدیکی شهر امروزی چاریکار، در محل پیوندگاه غوربند و دره پنجشیر، پایتخت تابستانی شاهنشاهی کوشانیان بنا شد، در جایی بنام کاپیسا (که بعدها بگرام نام گرفت، و نباید با پایگاه هوایی بگرام امروزی اشتباه شود.).  بگرام که در یک نقطۀ گذرگاه کلیدی در امتداد جاده ابریشم بین کابل و بامیان واقع بود، زمانی توسط کوروش بزرگ، شاهنشاه هخامنشی ویران شد، و بعد از مدت کوتاهی توسط جانشینش داریوش بزرگ ترمیم شد، و بعدها توسط اسکندر مقدونی از نو بنا شده و در آن دژی برپاشد و بنام اسکندریه قفقاز (Alexandria of the Caucasus) مسمی گردید و این شهر را به یک پایگاه دفاعی برای یونانیان باختر تبدیل کرد.

پاسخ پرنیان حامد: خدا را شکر که برای رساندن الکساندر به هندوستان امروزی کوههای قفقاز را نیز کندید و به بلخ در افغانستان بردید! حداقل خودتان قبل از اینکه چنین نوشته ای را به عنوان سند به ما ارائه بدهید نقشه ی جغرافی باز کنید ببینید کوههای قفقاز در ارمنستان در چاله ی شمال غربی ایران که به دریای کاسپیان ختم می شود چگونه ممکن است از وسط افغانستان سر در بیاورد؟ اسکندریه قفقاز در ارمنستان است به افغانستان چه ربطی دارد؟

   ادامه متن ارسالی:  در اطراف جادۀ اصلی در بگرام، که توسط دیوار خشتی (آجری) بلند با برج و باروهایی در چهار گوشۀ آن مستحکم شده بود، و قصر تابستانی کوشانی واقع در این شهر کارگاه‌ها و دکان‌هایی واقع بودند. عاج‌های نفیس از هند، جعبه‌های لاکی (lacquer) از چین، ظروف شیشه‌‌ای و بُرُنزی از مصر و روم، برجسته‌ کاری‌های گچی تزئینی و دیگر اشیاء از جاده ابریشم نمایش و داد و ستد می‌شدند و احتمالا در صورت ‌کالاها نگهداری می‌شدند تا از روی آنها کاپی‌ برداری شود. علیرغم افتادن کاپیسا (بگرام) بدست ساسانیان در حدود سال ۲۴۱ میلادی، دو انبار خانه مملو از کالاهای جاده ابریشم، که برای جلوگیری از شناسایی آنها مُهر و موم شده بودند، تا مدت قریب به هفده قرن در داخل قصر در امان مانده بودند تا اینکه در سال‌های دهۀ ۱۹۳۰ میلادی توسط باستان‌ شناسان فرانسوی کشف شدند. هر یک از این آثار نفیس "گنجینۀ بگرام" گواهی است بر رونق بازرگانی در عصر کوشانی و احتمال وجود بازارهای مشابه در امتداد جاده ابریشم در سرتاسر جهان متمدن آن دوران. این کشفیات شیفتگی ما را با دست‌ ساخت‌های ماهرانه و شهروندی بسیار فرهیخته و با فرهنگ در عصر کوشانیان تجدید می‌کند.

 (جنیوس (Genius) حامل دستۀ گُل، بدست‌آمده از نیایشگاه تپه‌ کلان در پایگاه باستان‌ شناسی هَده در ولایت ننگرهار، سده‌های چهارم و پنجم میلادی، موزیم گیمه در پاریس.)

   پاسخ پرنیان حامد: اول آنکه دیوار خشتی از هنر ایران است و به یونان ارتباطی ندارد. دوم آنکه خودتان فرمودید جاده ابریشم محل تجارت و داد و ستد بوده لاجرم این مناطق پر از سکه های خارجی و اشیایی است که از دوردست به این منطقه می آوردند سوم آنکه جنیوس سده 4-5 میلادی به الکساندر یونانی چه ارتباطی دارد؟

   ادامه متن ارسالی:  مجموعه معابد بودایی در هَده: هده که یک پایگاه (ساحۀ) باستان‌شناسی یونانی-بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در شش مایلی (ده کیلومتری) جنوب شهر جلال‌آباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاه‌های بودایی در جهان، طی سده‌های نخست تا سوم میلادی بوده‌است. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخه‌برداری) نوشته‌های بودایی و همچنین هنر تندیس‌گری شمرده می‌شد. بیش از ۲۳٫۰۰۰ پیکره‌های یونانی- بودایی ساخته شده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیس‌ها و تندیس‌هایی که مردان، زنان، کودکان، دیوهای گوناگون، سالخوردگان، با حالات و پوشاک قابل تصور، از هر طبقه و مقامی، از هر گونه چهره‌ای از هر گوشۀ دنیا را نشان می‌داد - حتی چهره‌های بیشتر از آنچه که برای باز آفرینی تمام یک شهر بودایی ضرورت باشد - در سلسله کاوش‌های باستان‌شناسی و هِلِنی در هده بین دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۷۰ کشف شد. پیکره‌های بدست‌آمده از هده، عناصری از فرهنگ بودایی (یونانی) را در سبکی کامل و بی‌نظیر قابل شناسایی از هِلِنی تلفیق (باهم‌درآمیختن) می‌کنند. اگرچه به‌عقیدۀ کارشناسان خود سبک متعلق به هِلِنی واپسین (متاخر) در سده‌های دوم و اول پیش از میلاد است، اما پیکره‌های بدست‌آمده از هده احتمالا متعلق به سدۀ اول پس از میلاد و پس از آن هستند. با توجه به تاریخ کهن، کیفیت عالی، ظرافت کار، گوناگونی و کیفیت حیرت‌انگیز پیکره‌ها، هده می‌بایست یک "شهر کارخانه‌ای" بوده باشد که در آن هنرمندان یونانی و کارآموزان آنها، مجموعه معابد بودایی در هَده: هده که یک پایگاه (ساحۀ) باستان‌شناسی یونانی- بودایی واقع در سرزمین باستانی گندهارا، در شش مایلی (ده کیلومتری) جنوب شهر جلال‌آباد در شرق افغانستان است، یکی از بزرگترین معابد و مجموعه زیارتگاه‌های بودایی در جهان، طی سده‌های نخست تا سوم میلادی بوده‌است. هده با موقعیت کلیدیش در مسیر دو هزار مایلی سفر زائران و مبلغان بودایی از هند به چین، مرکزی فعال برای ترجمه و تکثیر (نسخه‌برداری) نوشته‌های بودایی و همچنین هنر تندیس‌گری شمرده می‌شد. بیش از ۲۳٫۰۰۰ پیکره‌های یونانی- بودایی ساخته ‌شده از خاک رُس و گچ، تزئینات معماری و سردیس‌ها و تندیس‌هایی که مردان، زنان، کودکان، ...  آیا این آثار کشف شده پس هستند؟؟

  پاسخ پرنیان حامد:  این قسمت کامل به دست ما نرسیده است و قسمت آبی دوباره تکرار شده است در هر صورت توضیحی از معابد بودایی در افغانستان به چشم می خورد که بی مورد لغت یونانی در داخل گیومه به آن اضافه شده است و سپس لغت هلنی نیز در جایی از آن دیده می شود. به درستی متوجه نمی شوم یونانی بودایی بوده یا هندی هلنی؟ یا هند و یونان بودایی هلنی بودند. راحت تر نیست بگویید پس از جنگ تروی، بودا از هلن خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد چه ایرادی دارد شما که کوه قفقاز را به این آسانی کندید بردید آنطرف! سه چهار تا از آن ایزدان به عاریه گرفته شده ی یونانی را نیز که نامهای عجیبی دارند به عنوان ساقدوش معرفی کنید که عوام تصور کنند از موضوعی سخن می گویید که در حد فهم و بررسی آنان نمی باشد و هلیوس یونانی را فراموش نکنید. چون این معابد در اصل بودایی- میترایی هستند. و نشانه های آیین مهری در آن به وضوح به چشم می خورند و حال که آن را به هلنی تفسیر کردید نام یونانی شده بغ مهر = هلیوس یادتان نرود.!

   این اثار کشف شده هستند هیچکس هم منکر آنها نیست. سکه مجسمه کاسه کوزه را کاروان های تجاری جاده ابریشم برایشان برده اند. دیوارها, قصر ها و معابد و .... را هم حکومت اشکانیان و مهاجران مزدا آیین برایشان ساختند. اسکندریه قفقاز و اسکندریه oxus  نیز در ارمنستان امروزی می باشند و به افغانستان هیچ ارتباطی ندارند.

   ادامه پرسش:  (تصویر یونانی- رومی از یک گلادیاتور بر روی ظرف شیشه‌ای، پایگاه باستان‌شناسی بگرام در ولایت پروان، سده نخست میلادی، موزیم ملی افغانستان در کابل.)

   پاسخ پرنیان حامد: کاسه و کوزه ی که لغت یونانی آن بی مورد و روم آن نیز رومیه مدائن و سرداران اشکانی هستند. 

   ادامه پرسش:  (لوحۀ تزئینی بزرگی با چند زن در زیر مدخل آن، پایگاه باستان‌شناسی بگرام در ولایت پروان، سده نخست میلادی، موزیم ملی افغانستان در کابل)

   پاسخ پرنیان حامد: جدی بر این باور هستید که در عهد باستان جز در کشور یونان جای دیگری زن نبوده است، که این لوح را یونانی تشخیص می دهید؟

   ادامه پرسش:  پایتخت تابستانی کوشانیان در کاپیسا (بگرام امروزی، شمال کابل)، همچنین یک مرکز تجاری بوده، که باستان ‌شناسان در سال ۱۹۳۷ یکی از چشمگیرترین یافته‌های باستان‌شناسی را در آن بدست آوردند.

   پاسخ پرنیان حامد:  که البته همانگونه که بررسی شد  با یونان ارتباطی ندارد.

   ادامه پرسش:  (سنگ‌نوشتۀ رباطک به زبان باختری و خط یونانی، از دوران کانیشکا، امپراتور مقتدر کوشانی، در این سنگ نوشته زبان بکار رفته در آن بنام «زبان آریایی» (ariao) یاد شده[۵۳]، پایگاه باستان‌شناسی سُرخ‌کوتَل در ولایت بغلان، سدهٔ دوم میلادی، موزیم ملی افغانستان در کابل.)

   پاسخ پرنیان حامد: خط یونانی خود عاریه گرفته شده ای از خط فنقی است، لاجرم سنگ نوشته ای به زبان آریایی و خط فنقی به یونان چه ارتباطی دارد؟

   ادامه پرسش:  (چند چهره‌نگاری (Portrait)، بدست‌آمده از نیانشگاه تپه‌کلان، پایگاه باستان‌شناسی هَده در ولایت ننگرهار، سدۀ سوم میلادی،)

   پاسخ پرنیان حامد: شاید تصویر چهره ی الکساندر یونانی است که سده سوم بعد از میلاد خود شخصا با عنوان سوژه ی این چهره نگاری حضور داشته است 300 بعد از میلاد چه ارتیاطی به الکساندر یونانی دارد؟

   ادامه پرسش:  (صلح و فراوانی در دوران کوشانیان هنرمندان را قادر ساخت تا در مجموعه معابد بودایی همچون هده (جنوب جلال‌آباد)، با بهره‌گیری از هنر بومی گندهارا، نمونه‌هایی بی‌نظیر و فراموش‌نشدنی از تندیس‌گری را خلق کنند که هنر بودایی تا بحال ارائه کرده، ترسیم بوداسف (Bodhisattva) و چَندِکا، سدۀ پنجم میلادی موزیم گیمه در پاریس.)

  پاسخ پرنیان حامد:  تندیس گری 500 بعد از میلاد و ترسیم بوداسپ چه ارتباطی به یونان و الکساندر دارد؟

   با سپاس از شما برای ارسال این اسناد چنانچه به علت غیر منطقی بودن متن فوق جسارتی در لحن پاسخگو مشاهده شده است به بزرگواری خود بخشیده و شخصا به نویسنگان ویکی پدیا برای نوشتن جملاتی چون کوههای قفقاز در افغانستان و oxus = آمو دریا اعتراض بفرمایید . موفق باشید.

   پرسش 1146:  فیلیپ اصلا شاه بوده؟  نسبت هایی که به خانواده ی سلطنتی الکساندر میدن درسته؟ ایا او یکی از مشهور ترین اعضای سلسله ی ارگیاد و یکی از امپراطور های تاریخ باستان بود؟

   پاسخ پرنیان حامد:  ایلوس پدر اسکندر پادشاه بابل بوده است و نسبت او به کی کاووس و سیاوخش پادشاهان کیانی می رسد.  ارجاسپ (خزراسپ) پدر کهرم پادشاه بوده است و نسبت او به تور و افراسیاب (نماد پادشاهان آشوری) می رسد.

   پرسش 1147 :  در کتاب مجمل التواریخ امده : (دارای بن داراب پسر داراب بود, جزین روایت نیست و ان است که سکندر رومی بر وی خروج کرد و او را پسری بود نام او اشک , و هر چه از اشکانیان نسب نویسند, فرزندان این اشک بوده اند, و ملوک الطوایف ایشان را بزرگ داشتندی....) و در جای دیگر آمده: (صفت اشکانیان و نسب ایشان به روایت بهرام موبد شاپور: اشک بن دارا بن داراب -اشک بن اشکان -شاپور بن ادران بن اشک -بهرام بن شاپور -بلاش بن بهرام - هرمز بن بلاش -نرسه بن بلاش -فیروز بن هرمز -بلاش بن فیروز -خسرو بن ولادان بلاشان -اردوان بن بلاشان (-اردوان بزرگ بن اشکانان   -خسرو بن اشکانان -به افرید بن اشکانان -بلاش بن اشکانان نرسی بن اشکانان -اردوان کوچک افدم( اخرین) .)) این نسب نامه را تایید میکنید؟

   پاسخ پرنیان حامد:  خیر آنچه به رنگ قرمز است خود شجره نامه اردوان بلاشان اشکنان است،  که هم زمان با شاهان قبلی می شود.

   پرسش 1148 :  ولی در همین کتاب در مورد اسکندر ارومی نوشته: (بختیانوس ملک مصر حاذ بود چون از پادشاهی بیفتاد, بزمین یونان رفت متنکر, و حیلت ها کرد, تا خود را به دختر فیلقوس رسانید به جادویی, نام وی المفید (المپیاد) و از وی سکندر بزاد. و چند روایت نا معقول دیگر گویند. در مادر او که دختر فیلقوس بود شک نیست و اندر تاریخ ........) اینجا چرا اسکندر را یونانی میخواند؟

   پاسخ پرنیان حامد:  چرا تا لغت یونان را می بینید می ترسید؟ کجا نوشته یونانی بود؟ نوشته به زمین یونان برفت! هزار بار توی همین تاریخ ها نوشته در زمان طوطانس آشوری مردم ایلیوس اسیر یونی ان شدند، یعنی آشوری های یونی نژاد بابل را فتح کردند و سالها بعد فیلقوس (ایلیوس) پدر اسکندر با حمله به آنان مردم ایلیوس (بابل) را از قید یونی آن نجات و خود سرزمین یونی ها را فتح کرد.  بابل کجا!, نینوا کجا!, جزایر دریای اژه کجا؟ 

   پرسش 1149:  در جای دیگر همین کتاب در نسب نامه شاهان ایران از اسکندر با لغب ویرای کره یا همان ویران گر یاد شده!  در مورد زندان اسکندر در یزد و سد اسکندر توضیح دهید لطفا. با سپاس

   پاسخ پرنیان حامد:  در تمام متون پهلوی نوشته اسکندر گجستک! وقتی راوی نقل می کند باید عین سند را بنویسد.

   پرسش 1150 :  در مورد همسران اسکندر و الکساندر و نام های اریوبرزن و یوتاب توضیح دهید؟ آیا بطلیموس مورخ الکساندر بوده؟ کدام مورخان یونانی درست نوشتند که الکساندر هندیجان و باختریش رو فتح کرده؟ بدرود

  پاسخ پرنیان حامد:  همسران اسکندر پسر ایلوس  : 1 . روشنک دختر دارا که رسما از او خواستگاری شده است. 2 دختر کید هند که برای ازدواج به اندازه قامتش به پای او طلا ریخته شده است.

همسران کهرم پسر ارجاسپ یونی : به آفرید (بادافره , اوستا : واریذکنا) و هما (اوستا :هومیا) بودند که آنان را پس از به آتش کشیدن قصر پادشاه ربود و با خود برد.

   در مورد اریو برزن توضیح داده شد . باز هم تکرار می کنم دو سرگذشت با هم آنچنان در آمیخته است که حال جدا کردن قهرمانان جنگها  و مورخین و مکانها و فرجام آنان, خود نیاز به پژوهش و کتاب دوم دارد. در آینده بررسی می کنم که اریو برزن فرشیدورد بوده یا خود یکی از سرداران هخامنشی بوده، که در مقابل سپاه مادها ایستادگی کرده است .

   در مورد مورخان یونانی بی گناه که نوشته اند الکساندر از سرزمین یون ها (هروم که جزایر دریای اژه نیست )! بلند شد و رفت باختریش را گرفت (که بلخ امروزی نیست) و از آنجا راهی سرزمین هندو شد (که هند امروزی با نام کهن آریابهارات نیست. اگر منظور هندوستان امروزی بود می نوشت آریابهارات چنین لغتی مکتوب  نیست!) و یا مورخ  یونانی کتزیاس که نوشته در راه شوش از شهر باختریش رد شدم و همه گفتند مردک دیوانه است, بلخ سر راه یونان و شوش نیست 3000 کیلومتر اشتباه کرده! این مورخین اشتباه نکردند! مفسرین سمج یونانی که می خواهند الکساندر را فاتح ایران جلوه دهند،  و لاجرم هندیجان را به کشور هند امروزی, باختریش را به بلخ امروزی ..... تفسیر می کنند و از جنگی در منطقه ای که با منطق و نوشته مورخین جور در می آید افسانه شاه و پریان ساختند ابرو و حیثیت  هر چه مورخ یونانی بوده بردند.

   پرسش 1150 : این تصویری که از اسکندر رو کتاب زدید چطوری بهش رسیدید؟موفق باشید.

   پاسخ پرنیان حامد:  تصویر جلد کتاب تنها تجسم پژوهشگر از شخصیتی است که در مورد او کنکاش کرده است،  و هیچگونه ارزش و سندیت تاریخی ندارد.  البته کلاه او کلاه ماد ها و سرخی جلد کتاب نماد میتراییان می باشد.

   پرسش 1152:  نسل اسکندر ماد بوده و نسل اشکانیان پارت؟ این درسته؟

  پاسخ پرنیان حامد:  نه دوست عزیز دو نژاد در ایران بوده است: 1. مادها، 2. پارس ها که شامل قبائل مختلف بودند و اشکانیان پارت یکی از قبایل ماد ها بوده است:

  * 1 ــ  مادها : بوزها, پارتاکن ها, استروخات ها, اری زانت ها, بودین ها, مغ ها

  * 2 ــ  پارسها : پاسارگادی ها, مرفی ها, ماسپیان ها, پانتالی ها, دروزی ها, ژرمن ها.  پارسها همچنین چهار قبیله چادر نشین داشتند که عبارتند از: ساگارتی ها, مرد ها, دروپیک ها, داآن ها.

   پرسش 1153:  شما چطور فهمیدید شماره 3 در پشت سکه اشکانیان یعنی شاه شاهان؟

   پاسخ پرنیان حامد:  پشت سکه های الکساندر ها سلوکیان و اشکانیان تا به زمان مهرداد دوم یک بار شماره 3 کوبیده شده است از زمان مهرداد اشکانی به بعد دو بار شماره 3 پشت هم آمده است.  اشتباه چاپی و یا تایپی هم نیست چرا که از این زمان به بعد تمامی سکه اشکانیان دو بار شماره 3 دارد.  یک بار شماره 3 یعنی شاه دو بار شماره 3 یعنی شاه شاه که گویا آن را در پارسی شاه شاهان می توان خواند به نظر شما شاه شاه چه مفهومی دارد؟

   پرسش 1154 :  خط کدام یک از کتیبه های آشوری همانند خط یونانیان است؟

  پاسخ پرنیان حامد:  خط یونانی (گریس) چیست؟ کتیبه ها و آثار باستانی و بنا ها و معابد در جزایر دریای اژه (یونان کنونی) که قدمت آن بیش از 2700 سال باشند کدام اند؟ قدمت چغامیش و سیلک کاشان به 5000 الی 7000 سال میرسد! کجاست آثار باستانی کتیبه نوشته ها (لوح سنگ قابل حمل نمی خواهم کتیبه ی همانند بیستون) و معابد خدایان این جزایر که قدمتی حدود 7000 سال داشته باشند؟ فنقیها در سده 1300ق.م خطی اختراع کردند که مادر خط  های آرامی, سریانی, یون ان, فارسی و عربی شد.  یونی ان  مقیم نینوا در 1100 ق.م این خط را از فنقی ها گرفتند. کهنترین سند یونی (که ارتباطی با گریس ها پیدا نمی کند)  مربوط به سده 800 ق.م است که از راست به چپ نوشته شده است.  هومر شاعر یونی به زمان افراطاناوس پادشاه آشور ایلیاد و اودیسه خود را به زبان youni نوشته که با زبان یونانی (گریس) امروزی تفاوت فاحش دارد! این شاعر در دربار افراطاناوس در نینوا بوده است. ارتباط این شاعر و نوشته هایش در نینوا (جز اینکه این نوشته ها را به جزایر دریای اژه انتقال داده اند) با گریس های ساکن جزایر دریای اژه در آن زمان چیست؟

   پرسش 1155 :  همه میدانند که در زمان ساسانیان جام ها و پیاله ها به شکل حیواناتی بوده که چهره هایشان واضح نبوده ولی در زمان اشکانیان چهره های حیوانات پیاله ها واضح تر بوده و این به خاطر تاثیر فرهنگ هلنی بوده و همه میدانند که شاهان اشکانی به تئاتر و فرهنگ یونانیان علاقه مند بوده اند .

   پاسخ پرنیان حامد:  فرهنگ هلنی چیست؟ پشت سکه های اشکانیان نوشته شده است "دوستدار هلن" به چه مجوزی آن را "دوستار یونان" ترجمه کرده اند؟ نام کدام قسمت کشور یونان امروزی و یا کدام قبیله ی یونانی هلن بوده است؟ ریشه ی لغت هلنیسم از کدام لغت یونانی  hellen ,Helena ,helios  گرفته شده و آیا مفهوم این لغات را بررسی کرده اید؟

Hellen  به استناد ایلیاد هومر  نام یکی از پسران پریام و یکی از دلاورانی بوده که بر ضد یونانی ها می جنگیده است!  این که خود یونانی نیست که هیچ!  دشمن یونانی ها هم بوده است.  در مورد نام جد بزرگ او نیز قبل از آنکه سخنی به میان آورید از معابد و آثار بازمانده  آکی ها, آشایی آن (Achaean) در نینوا پایتخت آشور دیدن بفرمایید. و بعد به ما بگویید چهار پسر او (jon,dorus,aiolos,achaios) که aiolos ایلوس آن جد هلن پسر پریام است و با عمو زاده گان خود یون ها و اشاین می جنگیده در بین النهرین بوده اند و یا در جزایر دریای اژه!

Helena   :  در افسانه های یونانی باستان آمده است که دختر زئوس و لداس بوده و از تخم پرنده بیرون آمده است! شاعران یونان باستان او را زنی زیبا و بی وفا وصف کردند.  آیا می پذیرید که نام زن بی وفایی را که از تخم بیرون آمده روی فرهنگ بزرگی گذاشته باشند؟

Helios    =  یونانیان باستان او را خدای روشنی می دانستند که سوار بر ارابه با اسبان سفید روزها در آسمان جولان می داده و شب هنگام در زورق زرین به پایگاه نخستین باز می گردیده است.

این که تعریف مهر (میثره , میترا) خدای مهریان است!  برای این خدا, اهورا میترا که ما هزاران سند در کتیبه ها معابد و متون پهلوی داریم! این اهورا که یونانی نبوده!

 حال که هلییوس ایزد یونانی و مهر ایزد ایرانی یک صفت دارند یک فرهنگ آن را از فرهنگ دیگری به عاریه برده است (دزدیده است). قدمت آثار باستانی  یافت شده از آیین میترایی در ایران 7000 سال می باشد.  قدمت آثار باستانی که نشان ایزد هلیوس یونانی بر آن است چقدر است؟

   پرسش 1156 :  زمانی که ایرانیان در گیر جنگ با مصر و بین النهرین و اشوریان بوده اند یونیان در حال فرا گیری دانش و فلسفه بوده اند و بگوید چرا ایران باستان هیچ فیلسوف و دانشمندی نداشته؟!!

   پاسخ پرنیان حامد:  زمانی که ایرانیان درگیر جنگ با مصرو آشور بوده اند یعنی حدود 3000 سال پیش مردم سرزمینهای دریای اژه به احتمال زیاد از ترس جانشان با گرزی نیمه لخت بر سر درخت بودند چرا که در این منطقه از نظر باستانشناسی سندی بر اثبات تمدنی 3000 ساله (معبد, قصر, حتی یک دیوار) یافت نشده است.  دانشمندان و فلسفه دانان نژاد یونی (و نه گریش) در این زمان مقیم کشور آشور و پایتخت ان نینوا بودند که پس از شکست از ایرانیان در جنگهای ذکر شده با کتاب و مجسمه و کاسه و کوزه شان عازم جزایر دریای اژه شدند .

البته نظر لطف شما را می رساند که به عنوان یک ایرانی از دانشمندان و فیلسوفان کشورتان بنیانگزاران علم نجوم, پزشکی, شیمی, .... جهان بی اطلاع هستید!  اما در مورد دانشمندان یونانی لابد بنیانگذاران علم حساب و هندسه! یا بهتر بگوییم گردآورنده گان (دزدان) علوم و فلسفه و ایزدان جهان:!

یونانیان باستان حروف  حساب کردن را (حروف حساب ابجد) از فنقیی ها  به عاریه گرفتند با این حروف که شمار آن تا 2000 بیش نیست نمی توان عمل  ضرب را انجام داد! بسیار متاسفم که به شما اطلاع بدهم کاشفین جدول ضرب به علت محدودیت حساب ابجد نمی توانستند یونانی ها باشند.  در عوض گیرشمن زمانی که در شوش مشغول جستجو بوده است تخته سنگی پیدا می کند که بر روی ان سه بار 1,5x40   مکتوب و زیر آن عدد 1,15 حک شده است و این نشانگر آن است که ایرانیان قرن ها پیش از فیثاغورث با جدول ضرب آشنایی داشته اند.

   پرسش 1157 :  همه میدانند که میراث یونان خیلی بیشتر از 12 سکه هست که شماها همیشه از بررسی و نمایش انها تفره میروید! شما دارید میگید که کل باستان شناسان دنیا اشتباه و دروغ میگن ولی بر شما 2 نفر وحی نازل میشه............

  پاسخ پرنیان حامد:  محبت بفرمایید میراثی که مطلق به یونان امروزی (کشور گریش در جزایر دریای اژه) می باشد ارسال بفرمایید تا آنان را برای اطلاع بیشتر در اختیار خوانندگان این وبلاگ قرار بدهیم.  ما چنین تهمتی به باستان شناسان که هیچ حتی به مورخین یونانی هم نزدیم شما از کجا به چنین نتیجه ای رسیده اید؟ ما دو نفر تنها بازگو کننده گفتار بزرگان کشورتان می باشیم که تا به امروز به هیچکدام توجهی نکردید!  و کاش به تفسیر شما لحظه ای وحی بر من نازل شده بود که هفت سال حداقل روزی هشت ساعت گرفتار کتب و اسناد گوناگون نمی شدم.

   پرسش 1158 :   باسلام ایا ضحاک تازی از نژاد مادها فرزند هوخشتره بوده؟

  پاسخ پرنیان حامد:  دوبار لقب اژدی هاک (ضحاک تازی) در تاریخ ایران آمده است.  اولی جمشید (نماد سومریان)  را از میان برد و هزار سال حکومت کرد که به نظر نمادی از حکومت 1000 ساله ی اکد ها (سامی ها) می باشد،  کتاب صفحه 75 :

   ضحاک 1000سال ( ماردوش(marduch

   اکد ها ( سامی ها) وارد منطقه سومریان می شوند.

  * فرومایه  ضحاک بیدادگر  <><><>  بدین  چاره  بگرفت  گاه  پدر *

  * بسر بر نهاد افسر تازیان  <><><>  بریشان ببخشود سود و زیان *

  2279 ــ 2334 ق.م، سارگن سامی سومری ها را مغلوب کرد او عنوان "فرمانروای چهارگوشه جهان" را داشت او شهر اور را پایتخت خود کرد. نارام سین و راشا - کالا – شار (جهانشاه,عالم شاه) پسر او آخرین پادشاهان این سلسله اند بعد از آنان قدرت به  اعیلام + باقیمانده سومریان رسید. (احمد توکلی).

 * سواران ایران همه شاه جوی  <><><>  نهادند یکسر به ضحاک روی *

 * بشاهی  بر او افرین  خواندند  <><><> ورا  شاه ایران زمین  خواندند *

   سارگن سامی + نارام سین + راشا-کالا-شار = اژدهای سه سر سه پوزه شش چشم منظور سه نسل یا سه نفر است.  مظهر مردوک شبیه دو مار سیاه است.

 * بفرمود تا دیو  چون جفت  اوی  <><><> همی  بوسه ای  داد  بر  کتف  اوی *

 * دو مار سیاه از دو کتفش برست <><><> غمی گشت و از هر سوئی چاره جست *

   و دومین بار این لقب به پسر هوخشتره ی (کی خسرو) می رسد که آشوریان را نابود کرده است لاجرم اولی می تواند از نژاد آشور و دومی از نژاد ماد یاشد.

  اخرور   axrura پسر کی خسرو --> استیاک astyages اژی دهاک

   پرسش 1159 :  نماد پرچم رومیان ( پرنده ) از ایران گرفته شده؟ میشه خواهشا پی دی اف های اوستا, یادگار زریران, زند وهومن یسن, مینوی خرد, بندهش و اثار الباقیه و اسکندر نامه ها رو واسه دانلود بذارین؟ خیلی ممنون

  پاسخ پرنیان حامد:  اون پرنده نماد پرچم کوروش کبیر بوده است.  در مورد کتاب ها فکر نمی کنم پی دی اف داشته باشند و ما نیز  اجازه ی چنین کاری را نداریم تنها می توانم اطلاعات و انتشارات کتاب های فوق را در اختیارتان بگذارم شاید در تهیه آن کمکی باشد

آثار الباقیه                      ابوریحان بیرونی               اکبر داناسرشت                            امیرکبیر         1386

دارب نامه                       طرسوسی                                    دکتر ذبح الله صفا                           علمی فرهنگی  1374

اسکندر نامه                    عبدالکافی بن ابی البرکات  ایرج اقشار                                  چشمه            1387

اوستا                             ..........                          ابراهیم پورداود                            دنیای کتاب      1386

اوستا                             .........                           دکتر جلیل دوستخواه                      مروارید         1382

یادگار زریران                  ........                            دکتر یحیی ماهیار نوابی                  اساطیر           1387

زند وهومن یسن (کارنامه اردشیر بابکان) ....                        صادق هدایت                               جامه دران       1385

کارنامه اردشیر پاپکان      .......                             قاسم هاشمی نژاد                         مرکز             1385

مینوی خرد                      .......                             احمد تفضیلی(بکوشش ژاله آموزگار)    توس          1385

بندهش                           فرنبغ دادگی                    مهرداد بهار                                توس              1385

   انوش راوید:  من نیز با Ebook موافقم و نسبت به کتاب های کاغذی ترجیح می دهم،  PDF  کتاب های فوق توسط بخش های مختلف خصوصی،  برای فروش در بازار وجود دارد،  و اگر من آنها را برای دانلود بگذارم،  ممکن است باعث ناراحتی و یا اعتراض تولید کنندگان آنها قرار گیرد.  در تهران مقابل دانشگاه تهران به فراوانی،  و در شهرستانها هم مقابل دانشگاه ها یا کتاب فروشی های بزرگ عرضه می شوند،  هم چنین می توانید از اینترنت خریداری نمایید.  در ضمن اگر یک موضوع کتاب پی دی اف در بازار نباشد،  امکان PDF نمودن آن برای من وجود ندارد،  باید به همان تولید کنندگان حرفه ای ایمیل یا تلفن زد،  و گفت که کتاب مورد نظر را به بازار عرضه نمایند.  در ضمن بعضی از کتاب های جدید دارای انحصار نشر هستند،  و نمی شود آنها را پی دی اف نمود.

   پرسش 1160 :  یکی از دوست داران یونان میگفت که فانوس اسکندریه در مصر ساخته شده الکساندر مقدونی است و واسه همین دارای طرح یونانی است! و هم چنین ادعا میکرد الک = حامی و ساندر = انسان و الکساندر = حامی انسان! و ادعا میکرد که ذوالقرنین قرانی همان الکساندر است! و کوروش کبیر را مخرب تمدن بابل و میانرودان بوده است! نظر شما چیست؟ این سنگ نگاره ای که منصوب به جنگ داریوش سوم و الکساندر میدانند را به چه پادشاهانی میدانید؟ ترجمه ی پاپیروس عراقی را که منصوب به الکساندروس میدانند, چیست؟ با سپاس

   پاسخ پرنیان حامد:  اسناد ارسالی دوست داران یونان رویت و بر این وبلاگ بررسی شد (پرسش و پاسخ 21). صفات ذوالقرنین قرانی با صفات الکساندر یونانی هم خوانی ندارد. الکساندر یونانی نه تنها مذهبی نداشته که خود را خدا نامیده است و هر که در خدایی او شک می کرده او را گردن می زده است! ذوالقرنین قرآن هر مذهب و آیینی که داشته خود پرست نبوده است و کوروش کبیر به استناد منشور او در بابل  ناجی بابل, و به استناد تورات مسیح موعود یهودیان و بنیانگزار حقوق بشر در جهان است. مزخرف گفتن دل درد نمی آورد! بفرمایید این دوستان اصل و ترجمه اون سنگ نگاره منصوب به داریوش و الکساندر (من نمی دانم کدام سنگ نگاره را منصوب فرمودند) همچنین اصل و ترجمه ی پاپیروس عراقی (لابد پاپیروسهای والی مصردر زمان اردشیر اول آرسام را منصوب فرمودند) را ارسال بفرمایند تا بررسی شود.

   پرسش 1161 : هر دو اسکندر (میتری دات) 73 ق.م و الس اندروس 320 ق.م را میگویم. آرامگاه دارند؟

    پاسخ پرنیان حامد 

   عکس تابوت 320 ق.م،  در یکی از موزه های لبنان،  عکس‌ از روزنامه فرانکفورتر آلگماینه، 27 اوت 2007،  عکس شماره

   این تابوت متعلق به  سال 320 پیش از میلاد سیدون (صیدا) در فینیقیه باستان و لبنان امروزی است. این تابوت را متعلّق به الکساندر یونانی می دانستند که به علت ایرانی بودن بعضی لباسها در این صحنه جنگ این فرضیه را مردود کردند. صحنه جنگ روی تابوت بازگو کننده آن است که قهرمان داخل آن در جنگ کشته شده است و این تابوت به احتمال زیاد  متعلق به کهرم پسر ارجاسب یونی از نوادگان تور پسر فریدون می باشد (الس آندروس).

   و اما اسکندر به گفته فردوسی او نه در پارس خاک شده و نه در زادگاهش روم (ماد)  بلکه در اسکندریه ای که خود بنا کرده بود. از آنجا که در متون پهلوی او را اسکندر ارومی مصر نشین نوشتند. این اسکندریه که نه در پارس باشد و نه در ماد باید در مصر بوده باشد. اشعار فردوسی در این باب بسیار جالب است. شرح نزاع پارسها و رومیان (مادها) برای محل دفن اوست. سپس گویا پیشنهاد دفن او در تخت جمشید می شود:

 * یکی پارسی نیز گفت این سخن  <><><>  اگر چند گویی نیاید  به بن *

 * نمایم  شما  را  یکی  مرغزار   <><><>   ز شاهان  پیشینگان  یادگار *

 * ورا خرم خواند جهاندیده پیر  <><><>  بدو  اندرون بیشه  و  آبگیر *

 * یکی کوه بینی در آن مرغزار <><><>  که کرکس نیابد بر او بر گذار *

   به هر تقدیر به توافق نمی رسند و:

 * که خاک سکندر باسکندریست <><><> که او کرده بود روزگاری که زیست *

   ابیاتی که فردوسی از وصف عزا داری او می نویسد:

 * زلشکر سراسر بر آمد خروش  <><><>  هوا را بدرید از آواز گوش *

 * همه خاک بر سر همی ریختند  <><><>  ز مژگان همی خون دل بیختند *

 * زدند آتش اندر سرای نشست  <><><> هزار اسب را دم بریدند پست *

 * نهاده بر اسبان نگونسار زین  <><><>  تو گفتی همی بر خروشد زمین *

 * چو بردند او را به اسکندری  <><><>  جهان را دگرگونه شد داوری *

 * به ایکندری کودک و مرد و زن  <><><>  به تابوت او بر شدند انجمن *

 * و گر بر گرفتی ز مردم شمار  <><><>  مهندس فزون آمدی صدهزار *

   فردوسی سپس از زاری رومیان (سکاها) و مادرش و همسر او روشنک بر تابوتش سخن می گویید. لوح سنگی در مصر یافت شده است، که گویا  با سخنان فردوسی هم خوانی دارد.

   عکس لوح سنگ تراشیده شده که تشییع جنازه یک ایرانی را نشان می دهد و از خرابه های شهر ممفیس در مصر بدست آمده است . عزاداران عبارت از گروهی سکایی که بر سر میزنند و اسب و میرآخور وی که بر سر میزند،  و زنانی که سینه چاک کرده و گیسو می کنند. و نماد دو زن نیمه پرنده و نیمه انسان که بر سر می زنند.  این لوح قبلا در موزه برلین بوده است (با آن چه کردند؟ فکر می کنید این آثار را چرا بی صدا اینگونه نابود می کنند؟).  عکس شماره

   پرسش 1162 :  آیا ک را وارد الس اندروس کرده اند که با نام اسکندر شباهت داشته باشد؟

   پاسخ پرنیان حامد:  الس آندروس لقب پادشاه های یونی نژاد اندروسی بوده که پادشاهان  اشکانی با از میان بردن سلوکید ها در این ناحیه به لقب اسک (اشک) اندروس نیز مفتخر بودند و مهرداد لقب اسک (اشک آندروس) را نیز داشته است. (ک) را بر الس تفسیر می کنند که من و شما را قاطی کنند! الکس آندروس هم اسک آندروس نیست! 

   پرسش 1163 :  جنگ های اشکانیان و سلوکیان از چه سال هایی بوده؟

   پاسخ پرنیان حامد:  از زمان هوخشتره نژاد یونی با اشک ها در گیر بوده اند. نام سلوکیان یونی نژاد از زمان ارشک اشکانی به میان آمده است.

   پرسش 1164 :  آیا میشود لیستی از نام های الس اندروس ها و سلوکیان همراه با تاریخشان بنویسید.

   پاسخ پرنیان حامد:  لیست بلند بالا و سکه و اسناد آنها در تاریخ های مکتوب موجود است تنها این لیست در زمان هخامنشی است و نه پس از آنها این لیستها نشانگر شاهان (والی های) آندروس در زمان هخامنشی (شاه شاهان) است

   پرسش 1165 :  منظورتان از زرتشت زمان گشتاسپ (ویشتاسپ) این است که ما 2 تا زرتشت داشته ایم؟! چون گفته اید که اسکندر تاریخ ایران همانطور که در نامه تنسر آمده است اوستا را سوزانده بوده!

   پاسخ پرنیان حامد:  واقعیت مذهب زردشتی،  سخنانی نیست که فردی که در زمان گشتاسپ خود را زردشت معرفی کرده،  بازگو کرده است.  به کتاب اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست،  از صفحه  89 تا 112 رجوع کنید. آنچه اسکندر سوزانده سخنان این فردی است که آیین زردشتی را تحریف کرده است.       

   پرسش 1166 :  شما مطمئن هستید زاد روز حضرت مسیح ع 1903 سال پیش بوده ؟ میشود فرمولش را بگوید؟

   پاسخ پرنیان حامد:  تولد حضرت عیسی 1947 سال پیش از امروز بوده است. متاسفانه "4" در چاپ افتاده است،  که در چاپ دوم  به  1945 که با 2010 مقایسه شده بود،  تصحیح خواهد شد.

   ولادت  حضرت عیسی پسر مریم به استناد متون پهلوی و نوشته تاریخ بلعمی و مورخین شرقی چون عبدالله بن عباس:

   از گاه عیسی علیه السلام تا پیغامبر ما (محمد) صلی الله علیه و سلم پانصد و پنجاه و یک سال بود.

   طبری میگوید:  در ایام ملوک الطوایف ولادت عیسی (ع) بود این ولادت در سال 65 از غلبه الاسکندر بر سرزمین بابل در سال 51 اشکانی بود.

   در متون پهلوی سخن از پیشگویی است (به شما اطمینان می دهم زمان این پیش گویی ها در زمان حکومت ساسانی برای درست جلوه دادن آن با تاریخ اتفاقات تصحیح شده است) که به صورت زیر است:

   به 300 سالگی دین خسوف شود و دین بیاشوبد (که منظور حمله اسکندر است که به حساب تاریخ ایران حدود 300 سال بوده است) و بعد هوشیدر از زن باکره ای به دنیا می آید. در ماه آبان و به روز باذ و آسمان و ستارگان نشان خواهند کرد (زمان دقیق حساب شده از روی این متن 69 سال پس از آشوب دین یعنی حمله اسکندر بود که 65 طبری مورخ را نوشتم به تصور آنکه مبادا اشتباه کرده باشم)،  کتاب صفحه 165: 

   ...و پس از این ماجرا و پرسش زردشت از اهورامزدا که ناجی کیست؟ جریان موعود اول هوشیدر پسر زردشت به میان می آید که در نوشته محل تولد او در چین و هندوستان گفته شده و اینکه در زمان تولد این ناجی ستاره نشان نماید و او را بانوان شاه بپرورند. و همین پیشگویی باعث شده است که مجوسان در زمان تولد عیسی پسر مریم به هند که کشور هندوستان امروزی نیست و چینستان که کشور چین امروزی نیست بروند.  و چون عیسی در ایام هیرودیس پادشاه در بیت لحم یهودیه تولد یافت ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمده گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم (انجیل متی باب 2).

   طبق نوشته زند و هومن یسن عیسی ناصری روز هفتم اکتبر (در ماه آبان و به روز باذ) به دنیا آمده است!  کشیشان کلیسا های اروپایی به کمک دولت ساسانی برای نابود کردن آثار اسکندر ایرانی از تاریخ با استفاده از زمان و مکان این پیشگویی نام عیسی بن مریم را که در این زمان پیشگویی شده به دنیا آمده است به جای نام و مذهب میترا در اروپا گذاشته اند.

   تذکر:  این تنها فرضیه من نبوده است مدیر روزنامه اشپیگل آلمان برای چاپ مقاله ای که این مهم را از طریق مدارک دیگر به اثبات رسانده بود از طرف واتیکان توبیخ شد. بنده تنها با رجوع به مدارک ایرانی و شرقی سندیت این مهم را در تاریخ ایران نیز یافتم.

  نظر و پرسش 1167 :  اسکندر تاریخ ایران الکساندر یونانی نیست،  مثل کتاب الاشکال الهندسیه العربیه هستش که این کتاب آثار اسلیمی و هنر زیبای ایران و ایرانی رو به اسم عرب و به کام عرب تموم کرده که جای تاسفه....

یکی از بحث های جدی میان روان شناسان دین و فیلسوفان اگزیستانسیالیسم، بحث از درد و رنج و آرامش و لذت است و اینکه انسان چگونه موجودی است؟ آیا رنج یک امر همیشگی در وجود انسان است و انسان را باید موجود بی قرار و رنجور معنا کرد یا آرامش در زندگی انسان دائمی است؟  ممنون که وقت میذارید و تشریف میارید و در بحث ما شرکت میکنید، التماس دعا  در پناه خدا

   پاسخ پرنیان حامد:  آیا شما این کتاب را مطالعه کردید؟ آیا شما می دانید که حمله الکساندر یونی به ایران در این کتاب رد نشده که هیچ از روی تاریخ ایران به اثبات رسیده است؟ آیا شما می دانید که مورخین یونانی که آنان را دیوانه قلمداد کرده بودند با اسناد این کتاب از این تهمت مبرا خواهند شد؟

   انسان برای رسیدن به حقیقت و هدف نیاز به سختی و ریاضت دارد و تا زمانی که به هدف و حقیقت مورد نظر خود نرسیده است, بی قرار و نا آرام خواهد بود و با رسیدن به حقیقت به آرامش خواهد رسید. لاجرم انسان به کلیه عناصر نامبرده نیاز دارد. دیگر نیازی به بحث نیست! حال هدف و حقیقت برخی انسانها کوچک است که به زودی به آرامش و لذت می رسند و برخی انسانها به دنبال اهداف و حقایقی والاتر هستند و به زودی به آرامش نخواهند رسید.

این وبلاگ برای صحبت در خصوص اسکندر و الکساندر می باشد،  چنانچه وبلاگی مد نظر شماست معرفی بفرمایید با کمال میل برای کسب اطلاع بیشتر در بحث شما شرکت خواهیم کرد، امید است که  خداوند پشت و پناه همه  ما باشد.

   انوش راوید:  اندکی وبلاگ و کتاب را نخوانده و حداقل از تاریخ نمی دانند،  سریع و بدون اندیشه نظر می نویسند،  مانند نظر فوق بشماره  1167 که البته در دنیای آزاد اینترنت هیچ مشکلی نیست،  من هم از نظرات و عقیده های مختلف در جای خودش استقبال می کنم.  اما در این وبلاگ که می خواهد دانش جغرافیا ـ تاریخ را بررسی کند،  جایی برای این قبیل افراد نیست،  می توانند به هزاران وب دیگر بروند،  و هر چه دلشان می خواهد بنویسند.  ولی با لطف و مرحمت بانوی گرامی پرنیان حامد به نظرات این قبیل افراد هم پاسخ داده می شود.

   پرسش 1168 :  سلام خانم حامد ما نه تمام گفته های مورخین یونانی را آیه آسمانی میدانیم و نه تمام گفته های مورخین ایرانی را آیه فضایی. در هر کدام آنها افسانه هست و واقعیت هم هست مثلا همین فردوسی گرامی که میگه تیر آرش کمانگیر تا رود سند و جیحون برای تعیین مرز ایران و توران رفت! اس ام اس هم اینقدر نمیره!

   پاسخ پرنیان حامد: دوست عزیز1. کجای شاهنامه فردوسی در مورد آرش کمانگیر نوشته؟ یک نگاه بندازید بعد با 10- 12 علامت (!) به عنوان سند برای من ارسال کنید. وقتی ارمنستان تبدیل به افغانستان می شود و کوه های قفقاز از بلخ افغانستان سر در می آورند!, بعد لاجرم آرش کمانگیر از آذربایجان تیر رها کرده در افغانستان فرود آمده, الکساندر هم 2-3 هفته ای از یونان رفته هندوستان! حقیقت آن است که پس از بررسی مکان ها آرش کمانگیر یک تیر انداخته از اینطرف رودخانه رفته تا آن طرف البته کار مهمی بوده ولی شدنی بوده و نیازی به اس م اس نداشته است.

  انوش راوید:  در باره جغرافیای تاریخی مطابق بسیاری موضوعات دیگر بشما دروغ گفته اند،  با مطالعه و پیگیری وبلاگ متوجه این دروغگویی های تاریخی می شوید.  جهت دانستن جغرافیای تاریخی سیحون و جیحون به نام های مکان های جغرافیایی در این وبلاگ،  یا به جغرافیایی تاریخی ایران و همچنین به استانهای تاریخی ایران مراجعه نمایید و پیگیری کنید.  

   پرسش 1169 :  هرودوت که از جنبش 7 یار نام میبره،  که داریوش و 6 نفر دیگه گئومات مغ را میکشند و شما هم گفتید که داریوش با 6 نفر این غصب تاج و تخت رو کرده! بعضی از گفته های شما در مورد مورخین یونانی خیلی مغرضانه و از روی تعصب هست!

   پاسخ پرنیان حامد:  من با مورخین یونانی هیچ غرضی ندارم،  من با مفسرین یونانی مکافات دارم که ابروی مورخین شان را هم با این تفسیر ها برده اند. کتاب نوشته شده در حقیقت حامی و مدافع مورخین یونانی است! 

   ادامه پرسش 1169 : همین مورخین یونانی که نمیدانند اقیانوس خوردنی است یا پوشیدنی به قول شما, اگر نبودند 1000 سال دیگه هم ما نمیفهمیدیم سلسله هخامنشی خوردنی است یا پوشیدنی! چه رسد به اسکندر و..! جز تعدادی کتیبه و لوح از آنها که حتی نمیتوانستیم آنها را بخوانیم ! که واسه این کار هم باستان شناسان خارجی کمکمان کردند! آنوقت فقط با احضار ارواح آن پادشاهان شاید تازه میتوانستیم اطلاعاتی از آنها بگیریم!

   پاسخ پرنیان حامد:  پایه و مبدا تاریخ ایران را بر اساس نوشته راوی حکایاتی کرده اید که خود به درستی نمیداند افسانه کدام شاه را نوشته است. می گویم کلی سند دیگر هم در ایران موجود است که به آنها توجه ی نشده, اساتید دور هم جمع شوند آنچه منطقی است از کلیه این تاریخ ها استخراج کنند یک تاریخ درست بنویسند.  اشکالی دارد؟  اون مفسرین یونانی و اون باستان شناسان اروپایی اگر نبودند الان هم قصرهای ایلامی سر جاش بود و هم انقدر سردر گمی در تاریخ جهان ایجاد نشده بود و متاسفانه به اطلاعتان می رسانم وقتی سرگذشت تولد هوخشتره با کورش کبیر با هم در هم شده و مبدا سنه های  نوشته های هرودوت این افسانه است لاجرم دومی و سومی هم درهم است و به لطف گروه خارجیان هنوز هم نمی دانیم هخامنشی خوردنی است یا پوشیدنی!  شما گویا حتی به اتفاقاتی که همین لحظه دارد می افتد توجهی ندارید!: کتیبه های طلای داریوش اول هخامنشی را از تخت جمشید برداشتند بردند دانشگاه  آمریکا, سالهاست بهانه کردند که نمی توانند آنها را بخوانند! معلوم نیست چه سندی در این نوشته ها یافتند که از افشای آن طفره می روند و حالا به بهانه تحریم ایران می خواهند این آثار را به حراج بگذارند می دانید حراج یعنی چه؟ یعنی نیست و نابود کردن رسمی این آثار! این کتیبه ها را بیاورید من بی کاره برایتان ترجمه می کنم چه رسد به اساتید زبان شناس کشورمان. دست بردارید دوست عزیز اروپاییان عزیزتان همه آثار ایران را به تاراج بردند نیست و نابود کردند. حواستان را جمع کنید از باقی مانده آثار و مکتوبات کشورتان دفاع کنید, شاید از داخل همین شکسته نصفه نیمه ای باقی مانده بالاخره بفهمیم هخامنشی خوردنی است یا پوشیدنی. پیروز باشید. 

   پرسش 1170 :  سلام .متوجه نشدم خاندان هوو و خاندان هخامنش و اشکانیان همشون در یک برهه زمانی شاه بوده اند؟ خواهش توضیح دهید . ممنون

پاسخ پرنیان حامد:

خاندان کیانی                                خاندان هخامنشی                                      خاندان اشکانیان

کی قباد (شاه شاهان)                                            ؟                                              

کی اپیوه                                     هخامنش

کی کاووس                                              چش پش                                                

کی خسرو                                               کورش اول                                                         

لهراسپ (خاندان هوو)                   کمبوجیه اول                                            اس ایکنار,اش جبار (اشک اول)

گشتاسپ(نماد چند پادشاه)              کورش کبیر                                            

گشتاسپ                                     کمبوجیه                                                             اشکان (اشک دوم)

گشتاسپ                                     داریوش اول                                            اشک ( اشک سوم)

گشتاسپ                                     خشایارشا                                                           شاهپور (اشک چهارم)

بهمن (نماد چند پادشاه)                  اردشیر اول

بهمن                                         داریوش دوم                                            بلاش (اشک پنجم)

بهمن                                         اردشیر دوم                                             اشکان (اشک ششم)

همای     ساسان بزرگ                  اردشیر سوم

دارا                                           ارشک

دارا                                        داریوش سوم 6 سال                        اشک ,بغ پور شاه (اشک هفتم)

...         ساسان                           ...                                 شاهپور

...         مهرمش                                                              گودرز

....        بهافرید                                                               بیژن

....        ساسان                                                               نرسی

....        بابک                                                                  اورمزد(هرمز)

...         ساسان                                                               ارش(کسری)

...                                                                                 بلاش

...         اردشیر بابکان                                                     اردوان بزرگ

حکومت ساسانی

   پرسش 1171 :  آیا استر غیر از اینکه ملکه هخامنشی بود،  در اصل یهودی بوده و 70000 ایرانی رو به کشتن داده است؟  اسم استر در واقع هاداسا بوده که چون یهودی بودن این اسم مشخص بوده نامش را به استر تغییر داده این مطلب در تلمود ذکر شده. خودشان تایید می کنند. شما که مسلمانید و ایرانی تایید نمی کنید؟ فیلمش را هم ساخته اند. اگر توانستم کلیپش را برایتان ایمیل می کنم.

   پاسخ پرنیان حامد:  استر ملکه هخامنشی نیست! استر مادر بهمنی بوده،  که پدرش اسفندیار نام دارد و حداقل 36 سال قبل از کوروش کبیر بوده است.  اخشویرش, به هیچ روی خشایار شاه نیست اسناد این مدعا در همین وبلاگ ارائه داده شده است:   http://cae.blogfa.com/post/3

   این هم مقایسه و سند غیر ممکن بودن این امر! هادسا می تواند همان هئوتوسا همسر گشتاسپ باشد من که هزار بار روی این وبلاگ نوشتم 266 سال زیادی زمان داریم! چرا توجه نمی کنید! تاریخ را دستکاری کرده اند. بیت المقدس به زمان گشتاسپ باز سازی شده است نه خشایار شاه! هادسا احتمالا نام زن گشتاسپ بوده نه خشایار شاه! حقیقت تاریخ را یافتن چه ارتباطی به مسلمانی دارد! چه ارتباطی به ایرانی! دوست عزیز استر, هاداسا, اشتر, هر چه که نام این زن بوده, این زن همسر خشایارشا هخامنشی نیست!  

   گویند استر یهودی تعدادی از ایرانیان را به کشتن داده است،  اما کلیه متون بازمانده از تاریخ ایران از جمله تاریخ طبری و بلعمی در این قسمت؛ به نوشته مرحوم استاد ملک الشعرای بهار, دستخوردگی دارد و حدود دویست سال پس و پیش است! و کلیه اسناد باستان شناسی از میان رفته و یا تراشیده شده است! اوستا در این قسمت تراشیده شده است! و... باشد که با این همه سند باقی مانده! بتوانیم حقیقت این قسمت تاریخ را بیابیم.

   انوش راوید:  فردی که پرسش فوق را بنوعی مطرح کرده بود،  اصرار داشت که ماجرای پوریم حقیقت دارد،  و از این بابت خیلی هم ناراحت بود،  که چرا در گذشته چنین اتفاق ناگواری برای ایرانیان افتاده است.  او تمام دانش خود را بر پایه اطلاعاتی قرار داده،  که از داده های استعمار و امپریالیسم می باشد،  که بارها و بارها در وبلاگ برای این مهم توضیح گفته ام،  حتی به من گفت فیلمش را هم دیده است.  وقتی می بینم عده ای در این قبیل داده های بیگانه و انیرانی پافشاری می کنند،  من نیز اصراری ندارم که این افراد دروغها را دور بریزند،  و بسوی واقعیت بروند.  همانگونه که بارها گفته ام،  این وبلاگ برای آن گروه از جوانان با هوش ایرانی است،  که می توانند وبلاگ را درک کنند،  در ضمن همیشه یاد آوری کرده ام،  این وبلاگ نظرات شخصی است،  حزب و فرقه نیست که هوادار بخواهد،  دین و مسلک نیست که پیرو بخواهد،  فروشگاه و باشگاه نیست که مشتری بخواهد،  ما،  یا در واقع ایران،  اندیشمند مستقل ملی می خواهد،  که خود او بتواند مستقل و بدون وابستگی به هر کس و هر واحدی،  برابر قوانین موج نو،  درباره تاریخ و تاریخ اجتماعی کار و تحقیق،  تعلیل و تحلیل نماید،  مشروح در سخن وبلاگ.

   پرسش 1172 :  ما وقتی کتاب بانو پرنیان حامد رو سفارش میدیم با این نوشته مواجه میشیم: (نویسنده در این کتاب، تلاش دارد به اثبات این ادعا بپردازد که برخلاف گفتة عموم تاریخ دانان «اسکندر مقدونی» (323ـ356ق) از نژاد مادها ....) مگه این اسکندری که ایشان در باره اش مینویسند در این زمان بوده؟ (323-356)؟

   پاسخ پرنیان حامد:  خیر عزیزان،  خانه کتاب محبت کردند نظر خود را اینگونه بیان کردند،  که با گذاشتن این کمانک (323 ـ 356 ق.م) آنچه من ادعایی بر آن نداشتم، بر من تحمیل کرده اند! تیتر این کتاب: "اسکندر تاریخ ایران (83 ق.م) الکساندر یونانی نیست (320 ق.م)" خود گویای مطالب و ادعای پژوهشگر می باشد.

   نظر و پیشنهاد 1173 :  از شما و بانو پرنیان حامد تقاضا میکنم که اگر هر کسی سندی و نوشته هر چه باشد دروغ و یا راست چه مضحک و چه منطقی ... برای شما ارسال میکند در پاسخ دادن به ان شخص ابروی و حیثیت ان را زیر رادیکال نبرید! همین طوریش هم کم دشمن نداریم و با این جور پاسخ دادن ها بیشتر دشمن تراشی میکنید! ولی بسیار زیبا پاسخش دادید هر چند یکم تند بود.

   پاسخ پرنیان حامد:  دوست عزیز نه عمدی در توهین کردن به شخصی است و نه تند گویی! اما وقتی هزار بار روی وبلاگ تقاضا می کنم, خودتان به اسنادی که در دست دارید فکر کنید, خودتان حداقل یکبار این اسناد را مطالعه کنید, یونانی و اروپایی مدافع شما نیستند، آنها به نفع خودشان نوشتند و تفسیر کردند.  نیک اندیش باشید, باز مستقیم از ویکی پدیا کپی می فرستند! مجبور می شوم اینگونه بی پروا متن را برایشان بررسی کنم، شاید لحظه ای به خود بیایند و به جای در گیر شدن با هموطن خود, اندوخته های خوانده های یونانی شان را در راه بهبود تاریخ کشورشان به کار گیرند. کسی که دشمن حقیقت است همان به که دشمن بماند! ما به دنبال حقیقت هستیم حتی اگر مورخ یونانی حقیقت را گفته باشد.  سند راست و منطقی مورخین برای ما قابل احترام است،  و تفسیر دروغ و مضحک بعضی مفسرین، چه یونانی, چه ایرانی, چه ... بی ارزش و فاقد اعتبار می باشد.

   نظر 1174 :  با درود به دوستان .این روز ها خبر های خنده داری میشنویم . پسر کارگردان فیلم الکساندر کبیر امده ایران و تازه مسلمان شیعی شده!! حتما برای این مسلمان شده که از طرف پدرش به خاطر اون خیانت هایی که به تاریخ ایران کرده امرزش بخواد. تو اون فیلم وقتی الکساندر وارد قصر شاهی هخامنشیان شد انگار رفته بود به یکی از دیسکو تک های شبانه ی لندن!!! حتی این الکساندر خونخوارشون در انجا از صلح بین المللی حرف میزنه و میشه سفیر حقوق بشر!!!! بانو پرنیان حامد این خیانت ها و دروغ ها از جانب غرب و شرق همیشه بوده همه میدانیم اینا چه خیانتی به تاریخ و اثار باستانی ایران کردند.ستون های تخت جمشید در خانه ی یک سرمایه دار یهودی رفته!! در جنگ امریکا و عراق, خیلی از اشیای باستانی موزه ی بغداد به تاراج اروپا و امریکا و حتی کشور های عربی رفت!!! این روز ها هم به خاطر رکود اقتصادی یونان ,مردم یونان دارن اثار باستانی موزه هاشونو دزدیدند و میدزدن !!و واسه همین وزیر فرهنگ یونان از سمت خود استعفا داد!!! خودتان را ناراحت نکنید . خداوند همین بلا را سرشون در میاره.

   پاسخ پرنیان حامد:  مورد توجه است.

   پرسش 1175 :  مانده ام که چرا تاریخدانان در مورد سلطنت اشکانیان در پرتغال و لیتوانی و پروس و گورلاند و استونی ساکت مانده اند!!! در یک مقاله خوانده ام اردشیر به علت پیشگویی زردشت در مورد انحلال دین پس از هزار سال دستور داد دویست سال از تاریخ اشکانیان کم کنند تا پیشگویی عقب بیافتد!!! و مردم را فریب دهد!!! البته منبعی نداشت و فکر می کنم درست نباشد!! استاد احمد حامی کلی در مورد غیر ممکن بودن سفر الاکساندر گفته بعد خانم پرنیان حامد آنها را به دلیل شباهت او با کهرم تا حدودی نقض می کنم،  البته کتاب ایشان خیلی پرمهتوا بود!!! در شاهنامه قیصر برای تهدید کردن انوشیروان او را به یاد حمله اسکندر رومی انداخت آیا تمدن روم که جهان غرب آنقدر به آن افتخار می کند ایرانی است؟؟ در حالی که اسکندر انتقام جد خود لهراسپ را می گیرد که در شاهنامه هر دو مهر پرستند!!! چرا در مورد سکه های شاهان پارس در دوران سلوکیان اینقدر بیخود سکوت می کنند!!! در شاهنامه از چین تا جیحون در اختیار خاقان بود، از جیحون تا سغد در اختیار هیتالیان!!! خاقان برای بدرقه دخترش به سوی ایران تا جیحون آمد پس جیحون بین ایران و چین شاهنامه است!!! پس این چین جنوب بین النهرین به قول خانم پرنیان حامد و یا قم و همدان به قول شما باشد جیحون در ترکیه که نمی شود من که گیج شدم!!!

   پاسخ پرنیان حامد:  من اما مانده ام که تاریخ دانان چرا فراموش کردند حکومت اشکانیان را در اسکان دین آوی به معنای اشکان دین آور به زبان پهلوی در اسکاندیناوی و کل اروپا  با این همه معبد میترایی و این همه سند مکتوب کنند! در مورد آن مقاله که شما خوانده اید لابد نوشته اردشیر زمان حکومت اشکانیان را 200 سال زیاد کرد که پیش گویی عقب بیفتد ! 200 سال کم کند که 200 سال جلو می افتد نه عقب! موضوع این است که در کل تاریخ ایران حکومت اشکانی 200 و اندی سال مکتوب است. حال دائما مفسرین محترم تفسیر های مختلف کم و زیاد می کنند که اشکانیان 500 و اندی را جور کنند که نمی شود.  در این مورد چند جای کتاب توضیح داده شده است،  از جمله صفحه 30 کتاب:

   حکومت اشکانیان در ایران به استناد تاریخ ایران, متون پهلوی و گفته منجمان در حدود 266 سال بوده و اولین پادشاه آن پسر دارا بوده است، و حکومتی با عنوان سلوکیان در میان نبوده است!

   حال اگر تصور می کنید که حکومت ساسانیان به مقدار زمان حکومت اشکانیان دستبرد زده و به گفته بعضی از مورخین همچون مسعودی مقدار آن را کم کرده اند! می توانیم مطمئن باشیم که حکومت ساسانیان به شجره نامه سر سلسله خود اردشیر بابکان وفا دار بوده است!

 از مقایسه شجره نامه اردشیر بابکان با پادشاهان پس از بهمن در تاریخ ایران:

اسفندیار

بهمن  

ساسان بزرگ                                          همای

مهرمش                                                  داراب   

بهافرید                                                   دارا

ساسان                                                   اسکندر

بابک

ساسان                                                   حکومت اشکانیان

بابک شاه

اردشیر بابکان        

و همچنین به استناد ابیات شاهنامه فردوسی :

چو دارا برزم اندرون کشته شد                    همه دوده را روز برگشته شد

پسر بد مر او را یکی شادکام                        خردمند و دانا و ساسان بنام

پدر را بر نگونه چون کشته دید                    سر بخت ایرانیان گشته دید

از ان لشکر روم بگریخت اوی                     بدام بلا در نیاویخت اوی

بهندوستان در بزاری بمرد                          ز ساسان یکی کودکی ماند خرد

برین همنشان تا چهارم پسر                        همی نام ساسانش کردی پدر

   که از دارا تا اردشیر بابکان را 5 نسل نوشته است از اسکندر تا اردشیر بابکان نمی تواند بیش از حدود 266 سال باشد.

   پرسش 1176 :  احمد حامی کلی در مورد غیر ممکن بودن سفر الاکساندر گفته بعد خانم پرنیان حامد آنها را به دلیل شباهت او با کهرم تا حدودی نقض می کند.

   پاسخ پرنیان حامد:  چرا آنچه من نگفتم به حساب من می گذارید؟ آن که از دوستان عزیز خانه کتاب! که با گذاشتن (320 ق.م) گفته ای را به من نسبت دادند که خواب آن را هم ندیده بودم! این هم از شما! پایه و اساس کتاب من بر گفته های استاد بزرگوارم احمد حامی است! احمد حامی از روی علم راه شناسی و زمین شناسی فرضیه رفتن الکساندر را به هند و افغانستان مردود دانسته و به گفته ایشان این فرد فقط تا هندی جان رفته است. من هم در تاریخ کاوش کردم دیدم 320 ق.م در تاریخ ایران مکتوب است که فردی با نام کهرم با نژاد یونی آمده ایران قصر شاه را سوزانده دختران شاه را به اسارت برده تا هندی جان هم رفته است اسکندر تاریخ ایران 37 ق.م , کهرم (الکساندر) یونانی نیست. باختریش بلخ نیست, هند، هندوستان امروزی نیست, ..... نیست, نیست و نیست. بیشتر تحقیق شد معلوم شد که مفسرین یونانی دو شخصیت تاریخی را به عمد و به کمک کشیش های کاتولیک و دولت ساسانی ایران در هم کرده اند و تمام تاریخ های ایران 200 سال دستخوردگی و تمام اسناد و کتیبه های ایرانی تراشیده شده است!  

   پرسش1177 :  در شاهنامه قیصر برای تهدید کردن انوشیروان او را به یاد حمله اسکندر رومی انداخت آیا تمدن روم که جهان غرب آنقدر به آن افتخار می کند ایرانی است؟؟

   پاسخ پرنیان حامد:  مگر شما کتاب را نخواندید؟ حد اقل 80 صفحه ی این کتاب سند در مورد روم = رومیه  = مدائن است!

   پرسش 1178 :  حالی که اسکندر انتقام جد خود لهراسپ را می گیرد که در شاهنامه هر دو مهر پرستند!!

   پاسخ پرنیان حامد: مگر ما با عراق جنگ کردیم هر دو شیعه نبودیم ؟ چه ارتباطی به مذهب شان دارد ؟ در ضمن اسکندر 73 ق.م انتقام جدش را گرفته چه ربطی به الکساندر یونی دارد؟

   پرسش 1179 :  چرا در مورد سکه های شاهان پارس در دوران سلوکیان سکوت می کنند اینقدر بیخود!!

   پاسخ پرنیان حامد:  دوست عزیز سکه شاهان پارس در زمان سلوکیان سکه های هخامنشی است.  سکوت چیه؟ انقدر این مسئله که مطرح کردم سخته؟ سلوکیان 320 ق.م بودند و شاه منطقه خود سوریه در زمان هخامنشی که 73 ق.م منقرض شده است. تاریخ را قاطی کردند چون سلوکیان موصل (باختریش) را گرفتند خیال کردند بلخ را گرفتند پس هخامنشی منقرض بوده! این طور نیست! باختریش بلخ نیست. الکساندر و سلوکیان به ایران هند و افغانستان نرفتند!

   پرسش  1180:  در شاهنامه از چین تا جیحون در اختیار خاقان بود.

   پاسخ پرنیان حامد:  در شاهنامه از سین تا سیحان و جیهون در اختیار خاقان بود.

   *  از جیحون تا سغد در اختیار هیتالیان!!!

   *  از سیحون و جیهان تا سوگود در اختیار هیتالیان.

در شاهنامه از چین تا جیحون در اختیار خاقان بود از جیحون تا سغد در اختیار هیتالیان!!!!خاقان برای بدرقه ی دخترش به سوی ایران تا جیحون آمد پس جیحون بین ایران و چین شاهنامه است!!!!پس این چین جنوب بین النهرین به قول خانم پرنیان حامد و یا قم و همدان به قول شما باشد جیحون در ترکیه که نمی شود من که گیج شدم!!!!!!

 

   *  خاقان برای بدرقه ی دخترش به سوی ایران تا جیحون آمد پس جیحون بین ایران و چین شاهنامه است!!!

   *  خاقان برای بدرقه دخترش به سوی ایران از نینوا تا سیحون و جیحان آمد،  پس جیحان بین سین و ایران در غرب ایران امروزی است.

   پرسش 1180 :  پس این چین جنوب بین النهرین به قول خانم پرنیان حامد و یا قم و همدان به قول شما باشد،  جیحون در ترکیه که نمی شود من که گیج شدم!

   پاسخ پرنیان حامد:   پس این سین به قول کلیه متون پهلوی و شاهنامه فردوسی  و کتاب خانم پرنیان حامد در صفحات 130 و  42 و ...... کشور چین امروزی نیست:

   چینستان, چین استان, حینستان: کشور چین امروزی نیست. استانی در جنوب بین النهرین بوده است.

1.       و آنان که به سرزمین سین اند که چین استان است (بندهش).

2.       سین یا سئن خدای ماه در آسیای غربی, خدای سامی ها (اکد) بوده است. سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند. میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در آن زمان به دو دسته تقسم کرده بودند:                 

   شمال :   1.آشنویه = هوری،  2.ماری، 3 .آشوری،  که مردم آن را هیکوس میگفتند.

   جنوب:  1.السین 2.لارسا 3.بابل،  اتحادیه ای که پایتخت آن بابل بوده است.

    -  السین مردمان سرزمینی از سرزمینهای جنوبی بین النهرین.

   در شاهنامه فقفور چین آمده است. فقفور که همان بغ پور میترایی است لقب پادشاهانی است که به این دین و آیین بودند. تا به امروز نشنیده ایم که در کشور چین امروزی مذهب میترایی رایج بوده باشد.

  - کی خسرو در جنگ با تورانیان به میلاد می گوید،  به ترکستان اندر شو به راه چینستان (تاریخ بلعمی).

   پس از سوی ایران  چینستان محلی است سر راه ترکستان و اول چینستان بوده بعد ترکستان،  همچنین اسکندر از چینستان به مغرب و حجاب ظلمت رسید (تاریخ بلعمی).

   ــ  طبق روایت بندهش و اوستا به محل زندگی سین ها چین استان (چینستان) می گفتند،  و در همسایگی جنوبی آنان در سواحل خلیج فارس استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است که امروزه به آن هندیجان گفته می شود.

   سیمرغ:  به تفسیر امروزی پرنده ای غول پیکر افسانه ای که دندان دارد و به فرزندان خود شیر میدهد!  و حتما بعد از خواندن شاهنامه باید به این نتیجه برسیم که این پرنده پزشکی خبره بوده است چرا که رستم را سزارین کرده و بعد از آن نیز در جنگ رستم و اسفندیار زخم های رستم را درمان میکند و این پرنده نه تنها در بهترین دانشگاه های آن زمان پزشکی خوانده است که یکی از بهترین جنگ آوران آن زمان بوده و در تاکتیکهای جنگی به خصوص یافتن نقاط ضعف دشمن بی همتا بوده است, این پرنده همچنین استاد زبان شناسی بوده و به زبان های مختلف آن زمان سخن می گفته است!!!

   باور کنید این تفسیر ها ظلم است به فردوسی طوسی،  مردی که عمر خود را وقف احیای تاریخ ایران کرده است.

  -           سیمرغ در اوستا سئن و یا مرغوسئن (مرغ و سئن) است.  و آنان که به سرزمین سین اند که چین استان است (بندهش) سین یا سئن خدای ماه در آسیای غربی, خدای سامی ها (اکد) بوده است. سامی ها در نواحی خوزستان و شمال زاگرس بودند. میان دو رود را از نظر نژاد مردمان در آن زمان به دو دسته تقسم کرده بودند:

   شمال:   1.  آشنویه = هوری،  2.  ماریف  3 . آشوری،  که مردم آن را هیکوس میگفتند.

   جنوب:  1. السین، 2. لارسا، 3. بابل،  اتحادیه ای که پایتخت ان بابل بوده است،  کوه مرغ به به لاران (لارسا) است (بندهش).

  ــ  همچنین مرغو را میتوان مرگو خواند و مرگو = مرو است، پس منظور از مرگو سئن اوستا می تواند سین های ناحیه مرو باشد.

    با مدارک بالا می توان گفت سیمرغ مردم جنوب بین النهرین، که در پزشکی پیشرفته بوده اند. این مردم حامی خاندان سام و پسر او زال و نوه او رستم بوده اند.  خاندان سام به رغم پافشاری بی مورد مفسرین تاریخ در سیستان و در شرق ایران امروز نبوده اند. محل آنان در متون قدیمی زرنک نوشته شده که این لغت هیچ ارتباطی با سیستان که زرنک را به این نام ترجمه کرده اند ندارد. این گروه که از نژاد تورانیان (اشوریان) می باشند (شجره نامه بندهش)، حکومت قسمتهای جنوبی آشور را به دست داشته اند ( نیمروز توران و نه نیمروز ایران!)، این خاندان که به ایرانیان بیش از آشوریان علاقه داشتند در تمام طول تاریخ حامی ایرانیان بوده اند. در شرایط سخت این خاندان از سئن ها که در جنوب بین النهرین ساکن بودند کمک می گرفتند. طبق روایت بندهش و اوستا به محل زندگی سین ها چین استان (چینستان) می گفتند، و در همسایگی جنوبی آنان در سواحل خلیج فارس استان یا کشوری با نام هند قرار داشته است که امروزه به آن هندیجان گفته میشود.  توجه:  جهت نقشه ها،  در همین وبلاگ به نام های جغرافیای تاریخی مراجعه نمایید.

   انوش راوید:  توضیح انوش با عنوان:  تلفظ تاریخی نام های جغرافیایی،  در اینجا.

    توجه:  اگر وبلاگ به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید:  وبلاگ انوش راوید،  یا،  فهرست مقالات انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی برداری از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحالی من است.

Anoosh Raavid انوش راوید 

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ،  حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ،  و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب،  تاریخ مغول،  تاریخ تاتار،  و گفتمان تاریخ،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:

جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران    http://ravid.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد