راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir
راهبرد ملی

راهبرد ملی

منتخب نوشته های استراتـژی ملی انوش راوید از تارنمای ارگ ایران arq.ir

افراشتن درفش کاویانی

   افراشتن درفش کاویانی

      شهر بلخ تاریخی در جنوب رود آمودریا (جیحون) قرار داشته است،  شهر بلخ امروزی هم در همانجا می باشد،  و مقداری از خرابه های بلخ تاریخی در نزدیکی شهر امروزی بلخ دیده می شود.  زلزله قرن 11 م،  شهر تاریخی بلخ را ویران نمود،  زلزله اتفاق طبیعی است،  که در تاریخ ایران بزرگ بسیار پیش آمده و حتی باعث تغییرات سیاسی و اجتماعی گردیده است.  پس از زلزله باقی مانده مردم به شهر نو بهار (مزار شریف) در نیم منزلی بلخ رفتند،  در آنجا مزاری و زیارتگاهی باستانی قرار داشت.  در دروغ های تاریخی نوشته اند که بلخ به دست مغول نابود شد،  که دروغ بزرگ است،  زیرا در آن زمان مردم حوزه شمالی ایران شرقی در مسلک هایی بودند،  که یکی از آنها مانی و مانوی و دیگری مغی یا مغولی بود.  در کتاب هایی که از میان مسلک های مختلف آن زمان باقی مانده است، در تمجید از مغولی بسیار نوشته اند، و پیروان زیادی داشته است.

      بلخ تاریخی بزرگترین مرکز علمی و فلسفی و مذهبی در تاریخ ایران بود،  حتی مانی آنجا را پایگاه خود قرار داد،  و باعث آمادگی ذهنی مردم منطقه در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی برای اسلام آوردن گردید.  چند هزار سال است،  یکی از بزرگترین، شکوهمند ترین، زیبا ترین و مردمی ‌ترینِ جشن‌ نوروزی ایران بزرگ،  در شهر بلخ پایتخت باستانی ایران شرقی برگزار می شود.  میان دشت شادیان،  دشتی آکنده از گل ‌های سرخ لاله،  کنار بنای فرخنده باستانی مزارشریف ایرانیان،  درفش سه رنگ کاویانی افراشته می شود.  برای این سال گشت مهم ایرانی،  انبوهی از مردمان از دور دست‌ها گرد می آیند،  کودکان شادی می کنند،  دختران با چهره زیبای ایرانی سرود می خوانند،  مادران و پدران دعا می کنند،  و آرزوی سالی خوش برای فرزندان ایران زمین دارند.  

       افراشتن درفش کاویانی در بلخ باستانی یا مزارشریف پیشینه ‌ای چند هزار ساله دارد،  در اوستا بلخ با پاژ نام سریرام اردوو درفشام همراه است،  به معنای بلخ زیبا با درفش‌ های برافراخته،   در ادبیات پهلوی و در شاهنامه فردوسی به گونه بلخ بامی یا بلخ درخشان گفته شده است.  درفش‌ های برافراخته به پایتختی و مرکزیت بلخ اشاره می ‌کند،  جایگاهی که سرداران و نمایندگان سرزمین ‌های ایرانی درفش‌ های خود را در کنار یکدیگر و در پیرامون درفش کاویانی،  در انجمن‌ گاه نوبهار و در آغاز هر بهار بر می ‌افراخته ‌اند.  در فلسفه این کار یگانگی و یکرنگی و همبستگی همه مردمان سرزمین‌ های ایرانی را پیمان می ‌گذاردند،  و یاد آوری می ‌کردند که ملت ایران در مقابل دشمنان یکدل و یک سپاه می باشند.   درفشی که امروزه در مزارشریف افراشته می ‌شود،  در واقع همان درفش کاویانی ایران است،  در شاهنامه فردوسی به روشنی بیان شده،  که درفش کاویانی با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذین می گردید،  درفش مزار شریف نیز با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش می باشد.

 * فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش <><> همی خواندش کاویانی درفش *

 * به پیش اندرون کاویانی درفش <><> جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش *

   امروزه این مراسم در افغانستان میلَـه گل سرخ یا جشن گل سرخ،  یا مراسم ژنده بالا نام دارد،  در آغاز بهار،  دشت‌ شادیان کنار نهر های بلخ ‌رود و دریاچه باستانی بلخ پر از گل ‌های سرخ لاله است.  گل‌ هایی که تمامی بهار دشت را قرمز خوش رنگ می کنند،  در ایران آن گل سرخ را لاله وحشی یا شقایق می گویند.  با توجه به جزئیات این گل،  گلبرگ‌ها به رنگ سرخ،  انتهای گلبرگ‌ها به رنگ بنفش و پرچم‌ها به رنگ زرد است، که نشان می دهد رنگ‌های این گل با رنگ‌های درفش کاویانی همانند می باشد.  همچنین ده‌ها میانه گل به دور ساقه بلند مرکزی آن گرد آمده‌اند،  همانند گرد آمدن درفش های نمایندگان ایرانی بر پیرامون درفش کاویانی.  سوم اینکه گل سرخ لاله یا شقایق،  تنها بصورت خودرو و در دشت ‌های آزاد می ‌روید و شکوفان می ‌شود،  و هیچگاه نمی ‌توان آنرا در اسارت نگهداری کرد،  چرا که بلافاصله پس از چیده‌ شدن و حتی در بهترین شرایط نگهداری، به سرعت ‌پژمرد و از بین می‌رود.  به این سبب این گل نشان و نماد آزادگی است،  و درفش کاویانی نیز نشان و نماد آزادگی خوانده می‌شود.

    اهمیت نیایش گاه نوبهار در فرهنگ ایرانی تا بدان پایه بوده،  که شاهنامه فردوسی آنرا قبله‌ گاه ایرانیان گزارش کرده است.  البته این غیر از نیایش ایرانی ها در تخت جمشید است،  که در داستان های تاریخی ایران نوشته ام،  باید جوانان عزیز ایران بزرگ از هر ملت،  فارس و افغان، ترک و کرد، بلوچ و عرب،  و غیره و همه و همه در باره مراسم تاریخی سرزمین خود بدور از دروغ های تاریخی بنویسند.

 * به بلخ گزین شد برآن نوبهار <><> که یزدان پرستان برآن روزگار *

 * مر آن خانه داشتندی چنان <><>  که مر مکه را تازیان این زمان *

      امروزه جشن نوروزی میلَـه گل سرخ و در ساعت هشت بامداد نوروز که نخستین روز برج حَمَل است،  برگزار می شود.  مردم شهر و همچنین بسیاری از شهرها و کشور های دور و نزدیک و از تمام قاره کهن به ویژه ایران بزرگ و هندوستان و پاکستان، در خواجه خیران قدیم یا مزارشریف،  پیرامون جایگاه برافراشتن درفش کاویانی گرد می‌آیند.  با رقص های سنتی و پهلوانی،  سرود و شادمانی و پایکوبی و دست‌افشانی جشن آغاز می گردد. در میان این شور و غوغا، درفش کاویانی به اهتزاز در می‌آید.  درفش کاویانی تا چهل شبانه روز بر فراز بلخ زرتشت و مانی،  زیر آسمان سرزمین ‌های ایرانی تبار و در وسط خراسان بزرگ در اهتزار می ماند.  در این چهل روز هر کس کوشش می‌ کند تا با اندکی تکان دادن و بوسیدن آن، به نیایش برای میهن بپردازد.

 * ای وطن آزاد و شاد و خرم زیباستی <><> عشق پاکت در دل هر کس دو بالا می‌شود *

      در این جشن نوروزی دسته ‌هایی از همه ایران شرقی ساز و سرود می نوازند،  بازیها و ورزشی های محلی همچون کشتی، بز کِشی، اسب دوانی، نیزه ‌پرانی، چوب ‌بازی، توپ‌ بازی، چوگان ‌بازی، شمشیر بازی، سنگ ‌پرانی، مسابقه انتخاب بهترین حیوانات و بسیاری بازی ‌های دیگر برگزار می ‌شود.  در این وقت کوچه‌ های مزارشریف مملو از دست‌ ساز ‌های هنرمندانی است،  که در طول زمستان بهترین آثار خود را برای فروش خوب آماده کرده اند.  همچنین انواع شیرینی ها و خوراکی ها را می فروشند،  مردمان بسیاری که از همه جا آمده اند،  بیشتر در چادر های مسافرتی خودشان اقامت دارند،  که در میان گلستان های طبیعی بر پا کرده اند.  این چهل روز شهر آکنده از لاله ‌ها و چراغانی است،  ترانه مشهور ملا ممد جان از هر کوی و برزن شنیده می ‌شود،  ملا ممد جان، محبوب ‌ترین و دوست ‌داشتنی‌ ترین ترانه نوروزی برای مردم است.  همچنین سرود میله نوروز از سرود های زیبای دیگریست که جوانان با جامه ‌های زر دوز و سلسله ‌دوز بطور دسته‌ جمعی می ‌سرایند.

      یکی از شعر های کوتاهی که مردم می خواندند،  متن کوتاه زیر است،  که حکایت از بازگشت مانوی هایی می باشد،  که در زمان ساسانیان به ترکستان پناهنده شده بودند.  این مانویان در دوره های اولیه اسلام دارای مکتب جدیدی شده بودند،  و رهبران دینی آنها سیاه می پوشیدند و پارچه سیاه نماد آنها بود.  همین ها بودند که مغستانی های دور جدید بوده و مغی یا مغولی گفته می شدند،  و در ایران شرقی پیروان بسیاری پیدا کردند،  برای اطلاع بیشتر به دروغ حمله مغول مراجعه شود.

 * از ختلان آمدی <> با روی سیاه آمدی * * آواره باز آمدی <> خشک و نزار آمدی *

   باخْـتْـریش باستان

      باخْـتْـریش باستان که در کتیبه بیستون نوشته شده است،  ایرانیان اواخر عهد ساسانی به آن بَلخ می گفتند،  مرکز باخْـتْـریش شهری به همین نام بود،  که در شمال افغانستان کنونی است.  بخش اصلی باخْـتْـریش در تاجیکستان امروزی قرار دارد،  یعنی باخْـتْـریش تاریخی، علاوه بر بخش شمال افغانستان کنونی، بخش غربی تاجیکستان کنونی را شامل می شده است.  مردم آن فارسی زبان هستند،  و بشدت به ایران و فیلمها و ترانه های ایرانی علاقمند می باشند.  در تقسیم‌ بندی جغرافیائی دوران اسلامی،  سرزمین ربع بلخ خراسان بزرگ شامل،  بلخ و نوبهار (مزار شریف)، ولایت جوزجان و فرقانه و میمنه، طالقان و جرزوان، فاریاب و شبرقان، انبار و اندوخود، ولایت طخارستان، خلم و سمنگان، اندرابه و وروالیز، شروسنه و فرغانه بود.

      در تاریخ حماسی ایران بزرگ از شاهان بلخ نوشته شده،  منظور شاهانی بودند،  که در تاجیکستان کنونی و شمال شرق افغانستان کنونی حکومت می کرده‌اند.  معروفترین شاهان بلخِ باستان در هزاره‌ دوم قبل از مسیح، اورانت‌اسپَه و ویشت‌اَسپَه هستند،  که در شاهنامه‌ فردوسی با نام لُهراسپ و گشتاسپ از آنها یاد شده است.  اینها همان شاهانی هستند،  که زرتشت وقتی از خوارزم هجرت کرد،  خود را به پناه شان آورد،  و به یاری وزیران دانشمند این دو پادشاه که جام‌اسپه و پوروش‌اسپَه نام داشتند،  آئین خویش را گسترش داد.  نام زرتشت و پیدایش آئین ایرانی مَزدایَسنا،  با نام بَلخ گره خورده است.  مردم کهنِ منطقه باخْـتْـریش آئین زرتشت را پروراندند،  انتشار و رشد دادند،  زبانی که زرتشت کتاب گاتا را با آن نگاشت گویش باخْـتْـریش بوده است.  در واقع مردم بلخ باستان بودند،  که آئین زرتشت را حفظ کردند،  و در سراسر ایران گسترش دادند.  از اینجا نقش مردم بلخ باستان از دیر ترین دورانِ تاریخ در تمدن و فرهنگ ایرانی نمایان میشود.

      بلخ ملقب به ام البلاد چهارمین ربع خراسان بزرگ است،  بلادی در این ربع که از حدود کرسی آن خارج است بدو قسمت می شود:  قسمت باختری جوزجان و فرقانه،  و قسمت خاوری طخارستان (اشروسنه) است،  که هر کدام ولایتی پهن آورند.  در کتاب های تاریخ نوشته شده،  شهر بلخ مرکز ولایت ربع خراسان بزرگ با چهل و چند مسجد شکوه دارد،  و دورادور بلخ نیم منزل مسافت با سه بارو و سیزده دروازه است.  ابنیه و باروی شهر از خشت و پیرامون بارو را خندق عمیق فرا گرفته،  مسجد جامع در میان شهر و بازارها در حوالی مسجد است.  بلخ قدیم جویها و نهر های فراوان داشت، نهری بود به نام دهاس (ده آسیاب) که ده آسیاب شهر را می گردانید،  و از دروازه نو بهار خارج می شد.  دو ولایت خود مختار بلخ دیر تر اسلام آوردند،  در آنها نهاد مغستان نهفته بود،  بعد ضمن ترکیب با مکتبت اسلامی بلخ شیوه فلسفی جدید شکل گرفت.  باید با دقت در نظر داشت که مکتب های دینی، مسلکی، فرقه ای در طول تاریخ ایران بزرگ دو بخش عمده داشته اند،  بخش ایران شرقی به مرکزیت بلخ و مزار شریف،  بخش ایران غربی به مرکزیت بغداد و نجف.

      اشروسنه تا اواخر قرن دوم هجری در بیرون از قلمرو دولت خلفای ایرانی واقع شده بود،  و در دست شهریارانی بود که لقب افشین داشتند.  افشین گویش بسیار کهن و پاک ایرانی است.  اشکال دیگری این لقب عبارتست از خَشایته، اَخشاید و شاه.  معروفترین افشین تاریخ اسلام همان افشین معروف پسر کاووس خاراخره،  آخرین شاه اشروسنه است،  داستانش را در ارتباط با سرکوب شورش مصریان در زمان مأمون، و در ارتباط با سرکوب نهضت خرم ‌دینان و بابک در زمان معتصم می باشد.  کاووس خاراخره آخرین شاه میترائیست ایرانی بود،  و آخرین مهرابه معبد میترا را در شمال تاجیکستانِ کنونی بنا کرد.  در اوائل قرن سوم که طاهر پوشنگی معروف به ذوالیمین فرماندار سراسر ایران شد،  اشروسنه را ضمیمه‌ قلمرو خویش کرد.  همان گونه که در تاریخ سکه شناسی نوشته ام و سکه ها سخن گفته اند،  حکامی که به نام عرب گفته شده اند،  ایرانی بوده و از دل و خون مردم سرزمین خودشان بودند،  در غیر اینصورت امکان حکومت کردن نداشتند،  به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.  با گفته های ساده لوحانه که آمدند و کشتند و با زور شمشیر حکومت کردند،  بروند همان احمق های دشمن تاریخ قاره کهن را گول بزنند و اغفال کنند.  نمونه این که قبل از تسخیر دل ها نمی توان کشوری را گرفت،  همین تاریخ دوران استعمار افغانستان است،  مطلب و پرسش اینجا در این رابطه را بخوانید و پاسخ دهید.

        فرغانه نیز تا پایان قرن دوم در بیرون از قلمرو دولت خلفای ایرانی بود،  و طاهر پوشنگی در اوائل قرن سوم ضمیمه‌ قلمرو خویش کرد.  شهریاران فرغانه لقب اَخشاید داشتند.  اَخشاید همان خَشایته است،  که لقب داریوش بزرگ بوده و در تمامی سنگ نبشته‌ های او به این شکل آمده است:  اَدَم داریَوَوش خَشایتَه (یعنی منم داریوش شاه).  اینها نیز مثل افشین در زمان طاهر پوشنگی وارد ارتش عباسی شدند.  یکی از بقایای اخشاید های فرغانه که از افسران ارتش عباسی بود،  در اوائل چهارم هجری در مصر تشکیل سلطنتی خود مختار داد،  که یک قرن با نام سلطنت اخشیدی برپا بود،  و خدمات شایانی در مصر انجام دادند.  باید به این مسئله مهم توجه نمود،  که بدون داشتن سابقه ذهنی در تاریخ اجتماعی امکان نداشت،  یکبار دیگر داریوشی از ایران به مصر حکومت کند.  یاد آوری نمایم،  در این زمان مردم مصر تمایل زیادی به مانوی داشتند،  و بیشتر مانوی بودند،  این موضوع نیازمند تحقیق دقیق جهت یافتن واقعیت برای تاریخ قاره کهن است.  البته باید دقت نمود،  هنگام تحقیقات دروغ های تاریخی تشخیص داده شود،  تا گمراهی بدنبال نداشته باشد.  در گذشته ها مردم در خدمت قبیله و دین خود بودند،  ناسیونالیسم و ملی گرایی مانند آنچه که در قرون جدید و بورژوازی بوجود آمد وجود نداشت.

      حکومت سامانیان، همه‌ مورخان اتفاق نظر دارند،  که سامانیان اهل شمال تاجیکستان امروزی بودند،  اصل سامانی ‌ها از یک روستای مرزی ایران شرقی به نام سامان یعنی مرز بوده‌اند.  نیای بزرگشان در اوائل قرن نخست هجری سامان‌ خداه نام داشته ‌و خود را از بازماندگان شاهنشاهی ساسانیان می دانسته است.  در دوران سامانیان خدمات فراوانی برای فرهنگ ایرانی انجام شد،  که قابل ستایش است.  ادیبان و دانشمندان را مورد حمایت قرار دادند،  کتابخانه ‌های بزرگ در بخارا و نیشابور و خوارزم تأسیس کردند،  برای افراشتن درفش کاویانی در نوبهار شرکت می جستند.  آزادی عقیده در سراسر قلمرو شان برقرار کردند،  همه‌ امکانات علمی را در اختیار دانش ‌پژوهان قرار دادند،  تا بتوانند به ثمردهی بپردازند.

      رودکی سمرقندی مؤلف کلیله و دمنه به نظم دَری،  ابوشکور بلخی مؤلف آفرین ‌نامه به نثر دری،  دقیقی بنیانگذار شاهنامه به نظم دری،  ابوالمؤید بلخی مؤلف شاهنامه به نثر دری،  فردوسی طوسی مؤلف شاهنامه‌ فردوسی،  بلعمی مترجم تاریخ طبری به نثر دری، همه‌ شان از پروردگان دستگاه سامانیان بودند،  و کارها یشان را با حمایت و تشویق دولت مردان سامانی انجام دادند.  دیگر سخنوران دوران سامانی عبارتند از:  شهید بلخی، ابوحفص سُغدی، خبازی نیشابوری، تخاری، احمد برمک، بانو خجسته سرخسی، بانو شهره‌ آفاق، ابوطاهر خسروانی، طخاری، ابوالمثل، یوسف عروضی، امیرآغاجی، کسائی مرزوی، ابوالحسن لوکری، استغنائی نیشابوری، ابواسحاق جویباری، اورمزدی، جلاب بخاری، ابوشعیب هروی، شاخسار، خفاف، سرودی، زرین ‌کتاب، حکیم غمناک، شاکر بخاری، ابوالقاسم مهرانی، عبدالله عارضی، قریع‌ الدهر، ابوسعید خطیری، لمعانی، ابوحنیفه اسکاف، غواص گنبدی، علی قرط اندگانی، ابوشریف، صفار مرغزی، و ابوعاصم.

        محمد ابن زکریا رازی که یکی از اعجوبه ‌های تاریخ علم است،  ابوعلی سینا که بی‌ نیاز از توصیف است، ابونصر فارابی که در تاریخ فلسفه‌ جهان لقب معلم ثانی یافته است،  و محمد ابن موسا خوارزمی، همه‌ شان از تحصیل ‌کردگان عهد سامانی در مدارس بخارا و نیشابور، و مورد حمایت دولتمردان سامانی بودند.  آخرین اینها ابوریحان بیرونی بود،  که در جهان به خوبی شناخته شده است،  بیایید به یاد انبوه اندیشمندان و دانشمندان ایرانی واقعیت های تاریخی را بیابید و دروغ های تاریخی دور بیزید و بسوی تمدن جدید برویم.

   چگونگی وبلاگ انوش راوید

      عده ای از عزیزان در نظرات می نویسند،  که وبلاگ خیلی پراکنده است،  و از این صفحه به آن صفحه دارد،  و همه یکجا نیست و غیره.  ضرب المثل قدیمی می گوید،  هر که را طاوس خواهد،  باید جور هندوستان کشد.  این وبلاگ برای علاقمندان و دانشورانی است،  که می خواهند مطالب جدید در علم جغرافی ـ تاریخ بخوانند، بدانند و پیگیری نمایند.  در واقع این یک وبلاگ است،  ولی به دلایل اینترنتی در ایران مجبور شده ام،  مطالب را در چند وبلاگ پراکنده کنم،  ولی در هر صورت مانند یک وبلاگ و یا سایت عمل می کند.  اگر شخصی می خواهد همه مطالب را به صورت پست های روزانه بخواند،  در چند آدرس براحتی امکان پذیر است مانند،  اینجا و یا اینجا.  اما با نگاهی به آمار وبلاگ مشخص است،  که بسیاری از عزیزان با روش جستجو در اینترنت و کلّاً از گوگل وارد وبلاگ می شوند،  افرادی از آنها علاقمند هستند،  تمام وبلاگ را بنا به اهمیت مورد علاقه اشان بخوانند،  برای همین وبلاگ فصلی مانند،  اینجا و یا اینجا مناسب است.

      ما در قرن 21 و موج نو زندگی می کنیم،  بنابر این دانش و دانایی نوین را برابر مقررات جاری این قرن بخواهیم،  معمولاً در یک مقاله نمی توان همه موارد را تعریف کرد،  بهترین روش لینک دادن به مطالب است.  شخصی که در این وبلاگ یکبار لینکی را مطالعه کرد،  مثلاً در مقاله ای به استعمار و امپریالیسم و یا قاره کهن یا امثال بر خورد کرد،  دیگر نیازی ندارد آن لینک را دوباره ببیند.  البته در تمام مطالب باز نکردن هیچ کدام از لینکها تغییری در معنی مقاله نمی دهد،  و به راحتی هر کس متوجه می شود.  وبلاگ را در دو کلاس ویژه و معمولی تنظیم کرده ام،  که کلاس معمولی به راحتی در دسترس همگان می باشد.  چون این وبلاگ تحقیقاتی و برای استفاده عموم علاقمندان به علم مربوطه است،  به همین جهت آمار آن هم در اختیار همگان می باشد،  تا در صورت نیاز آنرا هم به تحلیل بگیرند.

   عکس ها در اینجا  در ستون آرشیو موضوعی آن وب سمت چپ،  بر روی نامی که می خواهید عکس های آنرا تماشا کنید، کلیک نمایید.

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسید انوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی های خود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

   کلیک کنید:  سازمان آینده بینی

   کلیک کنید:  کارگاه فکر سازی

   کلیک کنید:  تاریخ پدافند ملی در ایران

   انوش راوید  Anoush Raavid

   حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم مانند،  سنت گریزی و دانایی قرن 21،  و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار،  و جدید ترین بررسی های تاریخی در وبلاگ:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،   http://www.ravid.blogfa.com